25.

1.1K 178 42
                                    

لوهان سعی کرد تابلو نکنه و به صورت خالی کاپیتان زل زد.

می تونست داغ شدن صورتش رو وقتی سهون راجع به خوابش ازش پرسید حس کنه. چقدر خجالت آور. کلمات با سرعت باورنکردی از مغزش عبور می کردن و حتی سختش بود دهنش رو باز کنه. لوهان می دونست که فقط باید طفره بره در نتیجه شروع به سرفه کرد و سعی کرد طبیعی بنظر برسه.

سهون بنظر کاملا صبور می رسید. یعنی واقعا فکر کرده بود لوهان داشته می کشتتش؟ اون طوری که چن اداش رو در آورده بود، معلوم بود که چن چنین تصوری نکرده بوده... اما سهون حتی اگه شک کرده بود که لوهان راجع بهش چه خوابی دیده که اینطوری رفتار نمی کرد...نه؟ تا آخرین حد توانش بهش کرم می ریخت.

لوهان پرسید:" ببخشید اما چی باعث شد که چنین فکری کنی؟" و سعی کرد گیج بنظر برسه.

سهون شونه هاش رو بالا انداخت:" وقتی من اینجا بودم تو خواب بودی، داشتی تو خواب حرف می زدی... یه چیزایی می گفتی که انگار داشتی من رو می کشتی و از ظاهرت هم بنظر می اومد راحت نیستی... مگر اینکه تو خواب من کسی بودم که داشتم تو رو می کشتم و تو نمیخوای راجع بهش حرف بزنی." صداش کاملا جدی بود.

اما... ممکن نبود سهون اونقدر خام و ساده باشه. اگه می دونست لوهان چه نوع خوابی دیده که اینطوری رفتار نمی کرد. وای چقدر همه چیز ضایع بود.

لوهان گلوش رو صاف کرد:" خب صادقانه من چیز زیادی از خوابم یادم نیست." و نگاهش به سمت دیگه ای چرخید:" در نتیجه کسی چه میدونه چی دیدم هرچند شک دارم راجع به قتل و کشتار بوده باشه."

" مطمئنی؟ آخه اسم منو زیاد به کار می بردی."

آخه چرا داشت باهاش اینکارو می کرد؟ صورت شاهزاده حتی بیشتر از چیزی که تب می تونست باعثش بشه داغ و قرمز شد و فقط دلش می خواست بمیره. و این حقیقت که سهون خبر نداشت داره چطوری خجالتش میده همه چیز رو بدتر می کرد.

وقتی دست سهون به سمت دست چپ لوهان رفت و از روی ملافه ها روش قرار گرفت لوهان یه نفس گرفت.

" من فقط دارم اینا رو بهت می گم چون دلم نمی خواد کنار من راحت نباشی..."

این حرف می تونست خیلی شیرین باشه اگه از طرف سهون نبود. دست مرد خشن و زبر بود اما حرکاتش نرم بود. حس عجیبی داشت. سهون تقریبا داشت راحت تر روی تخت می نشست.

سهون ادامه داد:" اگه یه وقت خواب من رو دیدی که به هر شکل و روشی باهاش راحت نبودی، بیا پیشم و باهم راجع بهش حرف میزنیم."

لوهان سریع چشم هاش رو به چشم های کاپیتان دوخت تا اثری از هرگونه احساسات و یا مسخره کردن توشون پیدا کنه اما اون صورت همچنان کاملا جدی بود...

لوهان خودش رو با یه لبخند جذاب عقب کشید:" که بتونی خودت رو ارضاء کنی و همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه؟"

Pirate Prince * Hunhan Ver.Onde histórias criam vida. Descubra agora