37.

932 171 26
                                    

دست سهون پشت کمر لوهان رو گرفت و اون رو بیشتر به سمت بدن خودش کشید. پاهای لوهان از زمین جدا شدن و هر لحظه بیشتر به این نتیجه می رسید که دلش می خواد لباس های جدیدش از تنش در بیان. دست هاش پوست بی لباس سهون رو چنگ زدن و مرد متقابلا خشونتش رو توی بوسه بیشتر کرد.

سهون دست از بوسیدن بر نداشت و در حالی که تمام توجهش روی لب های لوهان بود دست هاش رو به سمت بند جلوی لباس شاهزاده برد. همون لباسی که قبلا به نظر خیلی جذاب و در حال حاضر خیلی آزار دهنده می اومد. اون پایین لباس رو به سمت بالا کشید و لوهان بهش اجازه داد تا زبونش رو وارد دهنش کنه.

گرمای بینشون داشت بیشتر میشد و لوهان دست هاش رو از بدن سهون جدا کرد تا بهش اجازه بده لباسش رو در بیاره و موهاش رو به سمتی جمع کرد. لوهان هنوزم روی سهون خم شده بود.

در همون لحظه بعد از اینکه سهون لباس لوهان رو در آورد ناگهان بنظر می رسید که تمام بدن سهون زیر لوهان منجمد شد.

لوهان چشم هاش رو بخاطر تغییر ناگهانی باز کرد و به دزد دریایی که لب هاش رو با یه حالت اخم گاز گرفته بود نگاه کرد.لوهان سعی کرد شوخی کنه:" منظره لذت بخشه؟"

اما چشم های کشیده ی سهون با چنان جدیتی به چشم های لوهان زل زده بودن که لوهان حس کرد سهون با یه حالت دشمنی بهش زل زده. اون حالت نگاهی که لوهان برای یه مدتی بود تو صورت کاپیتان ندیده بود و حالا داشت باعث وحشتش میشد.

سهون با صدای آرومی پرسید:" مطمئنی که این اشکالی نداره؟" لحنش چنان آروم بود که باعث شد لوهان برای یه لحظه متوقف بشه و بیشتر به کاری که داشت انجام میداد فکر کنه.

خب این قرار نبود حس خاصی توی لوهان بوجود بیاره، هوم؟ فقط یه چیز موقت پس نمی بایست مشکلی می بود. لوهان دست هاش رو یک بار دیگه بین موهای سهون برد و در حالی که از حس موهای سهون بین انگشت هاش لذت می برد برای تایید سر تکون داد. اما حالا کاری که داشت انجام میداد توی ذهنش واضح تر جا گرفت...

به نگاه کردن به سهون ادامه داد و سهون هم با چشم های بی حالتش بهش نگاه کرد. انگار دنبال جوابی می گرده که لوهان قادر نیست بهش بده...

حتی اگر هم این معنی و حس خاصی رو برای لوهان تغییر نمیداد دلیل نمیشد که برای سهون هم همینطور باشه. اما بعد واقعیت چنان ناگهانی وارد مغزش شد که می تونست یه حس حماقت رو تو تمام وجودش حس کنه. شخصیت قوی و محکمشش داشت ترک می خورد.

این یه چیز موقت نبود. اون هر کسی رو نمی خواست... سهون رو می خواست.

اما بخاطر مکث لوهان سهون آه کشید:" باید فکرشو می کردم..." و دست هاش رو از دور لوهان رها کرد:" یه راهنمایی برای اینکه کمکت کنه تو دنیای واقعی زنده بمونی، برای خوشحال کردن دیگران خودت رو مجبور به کار نکن چون در آخرش فقط به خودت صدمه میزنی. شاید فکر کنی کار خوبیه اما در واقعیت فقط داری خودت و اون فرد رو نابود می کنی لوهان."

Pirate Prince * Hunhan Ver.Where stories live. Discover now