3. دروغگو

1.5K 231 47
                                    

" لحظات آخر زندگیش؟ اون صدمه دیده؟" اما سهون جوابی به سوالش نداد.

مغز لوهان بهش می گفت که سهون داره دروغ میگه اما اون نمی تونست خطر کنه! نه اون نمیتونست بذاره شیومین زجر بکشه.

لوهان دستشو بین موهاش کشید و تقریبا نالید:" باشه! باشه! با حضور تو تو اتاق حموم می کنم." دیگه غرور سلطنتیش خدشه دار شده بود. نمی تونست زندگی تنها دوستی که روی عرشه ی این کشتی، یا در اصل تنها دوستی که در تمام دنیا داشت رو اینقدر راحت به خطر بندازه. بعد پشتشو به کاپیتان کرد و درحالی که سعی می کرد قیافه شو محکم و استوار نگه داره شروع به در آوردن لباساش با نهایت سرعت کرد.

و وقتی به آخرین تکه ی لباسش، یا همون ساتن سفید رسید رسما می تونست حس کنه که سهون چشماشو ریز کرده و داره بهش نگاه می کنه.

چون نمی خواست بیشتر از اون زیر نگاه های کاپیتان بمونه، لوهان آماده شد که سریع توی وان بپره. هرچند که قبل از اینکه چنان کاری بکنه، سهون گلوشو صاف کرد:" قبل از اینکه بری توی وان...بچرخ."

لوهان لب پایینشو گاز گرفت. حالا دیگه می دونست این داره به کجا ختم میشه...نه...اون لرزش قلبشو حس کرد.

اون حتی صورتشو هم به سمت سهون برنگردوند:"می بخشید؟"

در واقعیت، اون باید می دونست که در آوردن لباس هاش جلوی سهون تا چه حد احمقانه بود. و اون فقط می تونست خودشو سرزنش کنه که چرا الان داشت به این نتیجه می رسید. اون فقط فکر کرده بود فروخته شدن به عنوان یه برده بدترین اتفاقی بود که ممکن بود باش بیفته اما حالا...

"شنیدی چی گفتم. اون یه دستور بود پرنسس."

اون چطور جرات می کرد اونو با لقبی مثل پرنسس صدا کنه؟

(پرنسس به شاهزاده ای که دختر باشه میگن)

اون یه شاهزاده بود که توسط اون عوضی شان اش به اندازه ی یه رقاص برهنه پایین اومده بود.

اون فقط آرزو کرد که دستور بعدی سهون چیزی شبیه " بیا اینجا بخاطر اینکه من به عنوان کاپیتان بهت دستور میدم " نباشه.

"چرا انقدر خجالتی؟ خودتو نپوشون و برگرد."

لوهان خیلی کوتاه گفت:" من پوشیده می مونم." بعد جهت نگاهشو به سمت وان چرخوند:" در واقع من باید قبل از سرد شدن آب واردش بشم."

" اام...نه خیر..."

قبل از اینکه سهون بتونه حرفشو تموم کنه یه ضربه به در اتاق زده شد.

با پرت شدن حواس سهون، لوهان قبل از پریدن توی آب یه تشکر سریع از خدا کرد که هواشو داشته و وارد وان شد. بعد تا جایی که می تونست بدنشو زیر آب پنهان کرد. خوشبختانه سهون با عصبانیت به طرف در رفته بود.

Pirate Prince * Hunhan Ver.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora