12. دوست و دشمن

1.1K 190 28
                                    

کای اولین کسی بود که سکوت رو شکست:" درسته که اتفاقی که افتاد ترسناک بود اما هیچکدومتون نمی تونید بگید که نمی دونستید اینطوری می کنه."

و درست تو همین لحظه چن آروم شیومین رو بغل کرد و پسرک تو بغلش زد زیر گریه.

کای ادامه داد:" همه ی ما کمک کردیم و لوهان رو قایم کردیم و حالا سهون عصبانیه. همه مونم از اون ثانیه ای که به لوهان کمک کردیم می دونستیم سهون عصبانی میشه. اصلا نمی دونم چطور گذاشتم شماها منو قانع کنید که این کارو بکنم...واقعا چقدر قصه گفتن دور آتیش خوش گذشت." و بلند شد تا آتیش رو خاموش کنه. بقیه ی افراد هم با لیوان های نوشیدنی شون از جا هاشون بلند شدن.

سوهو رو به کای گفت:" من کمکت می کنم جمعش کنی رفیق."

چن با نگرانی به سمت لوهان نگاه کرد:" تو خوبی؟"

لوهان آروم سر تکون داد:" آره...من واقعا متاسفم که شما ها رو تو این وضعیت گذاشتم. حالا سهون بخاطر من از دست شماها عصبانیه."

مرد خنده رو با خوش قلبی لبخند زد:" یه چیزی رو راجع به سهون بدون. اونو خیلی راحت میشه عصبی کنی...اما خیلی راحتم میتونی عصبانیتشو آروم کنی." و بعد گوش تا گوش نیشخند زد:" برو تو اتاق و بذار دادهاشو بزنه. حتی اگرم تقصیری نداری، تقصیرو به گردن بگیر و خودش کم کم آروم میشه و تنبیه ات رو آسون تر میگیره. هر چی غرورت رو محکم تر بغل کنی سهون بیشتر تلاش میکنه بشکنتش."

هرچند که حرف چن آروم کننده بود اما چیزی رو ضمانت نمی کرد.

مخصوصا با تصور اینکه دو تا تنبیه قبلیش شکنجه های مرتبط با سکس بودن، لوهان مطمئن نبود حتی دلش بخواد تا نزدیکی های اتاق سهون بره.

لوهان می دونست که سهون کمترین کاری که ممکنه بکنه اینه که بزنتش... لوهان دست هاشو روی صورتش گذاشت و با ناامیدی غرغر کرد:" آخه چرا هروقت ما دوتا باهم برخورد می کنیم همه چیز مثل یه انفجار لعنتی جرقه میزنه؟ چرا ما دوتا نمی تونیم خیلی ساده دو کلمه باهم حرف بزنیم و اتفاق بدی نیفته؟"

چن با دهن بسته خندید:" چون تو و سهون زیادی شبیه هم هستید. واسه همینم هست که هر وقت میایید حرف بزنید همه چی قاطی پاتی میشه."

لوهان از خودش دفاع کرد:" ما هیچم شبیه نیستیم. من هیچ شباهتی به اون پسر بچه ندارم."

چن چشم های کشیده ش رو به سمت سوهو و کای چرخوند:" هر جفت تون همیشه هر کاری خواستید کردید و حالا هم سعی دارید از دیگری برتری داشته باشید. درسته که من حق رو به تو میدم اما بنظرم بهتره یه مدت بذاری سهون کنترل کنند باشه. حداقل تا وقتی که بتونید یه رابطه ی ثابت و محکم داشته باشید. من انقدر این رو میگم تا بالاخره متوجه بشی که...سهون آدم بدی نیست لوهان ."

حرف هاش باعث شد لوهان کمی اخم کنه و چن با لبخند ادامه داد:" سعی کن همه چیز رو از دید اون ببینی و خودت متوجه میشی که چی به چیه. بهش سخت نگیر."

Pirate Prince * Hunhan Ver.Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang