22.

1.2K 189 41
                                    

سلام به همگی...

اول از همه خدمت کسانی که از نرم شدن لوهان و اینکه چرا نمیره خودکشی کنه تعجب می کنن یا بدشون اومده باید بگم لوهان تا حدودی در آستانه ی ابتلا به بیماری استکهلم سیندروم هست. کسایی که میدونن چیه که هیچی اما برای کسانی که نمیدونن توضیح میدم.

این اختلال که به وابستگی به اسیر کننده هم معروفه، یه اختلال روانی هست که فرد تو شرایط خاصی ممکنه بهش مبتلا بشه...بطوری که فرد زندانی شده به کسی که اسیرش کرده علاقه مند میشه... کم کم بجای نفرت ازش شروع می کنه ازشش خوشش میاد.... و از یه جایی به بعد نمیتونه بدی هاش رو ببینه و ...

اما!!! حالا فکر نکنید دیگه داستان معلوم شد و... نه خیر... لوهان هنوز بیماری رو نگرفته... بلکه زمینه های گرفتنش جلوی راهش چیده شده... شما باید بمونید و ببینید که آیا اصلا اونقدری پیش سهون می مونده تا دوره ی بیماری کامل بشه یا نه...

خیلی دوستت تون دارم.

نکته ای کوچک... پیش داوری کار خوبی نیست. :-" *سوت زنان دور میشم.*

شیومین اصرار کرد:" خب حالا یکمی از این بخور. می تونم حس کنم که تب داری." و یه فنجون رو به دست لوهان داد و بعد پشت شونه ش و شروع به گشتن توی کیف بزرگش کرد. آهسته می گشت و بطری های دارو رو بیرون می آورد. لوهان به دیوار پشتیش تکیه داده بود ولی ظاهر مردونه ش رو حفظ کرده بود.

شیومین اول فقط چند قاشق سوپ گرم به لوهان داده بود تا معده ش کمی گرم و آماده بشه، هنوز نمی تونست زیاد غذا بخوره.

لوهان با بی میلی فنجون رو گرفت و با نفرت به مایع درونش نگاه کرد. بدون اینکه بتونه جلوی خودش رو بگیره به دوستش خیره شد:" این دقیقا چیه؟" و صورتش رو به حالت نفرت در هم کشید.

بعد از ترک ناهار خوری، لوهان مستقیم پیش شیومین رفته بود تا ازش برای دستش داشت کمک بگیره. دردی شکم و ریه هاش حالا کار داشت تا خوب بشه. کریس در کمال بی میلی لوهان به دیوار اتاق تکیه داده بود و داشت تماشا می کرد.

شیومین توضیح داد:" تو خیلی ضعیف شدی و خیلی امکانش بالاس که در حال مریض شدن باشی و این نه تنها کمک می کنه دردت آروم بشه، بلکه با اون ویروسی که داره مریضت می کنه هم می جنگه." و باز مشغول گشتن بین دارو ها شد.

کریس که به لوهان زل زده بود گفت:" من اصلا نمیتونم از این حقیقت که تو درست روی بازوت فرود اومدی کنار بیام. ها ها ها. انگار سرنوشت هم نمی خواد تو جایی بری."

لوهان توجهش رو از فنجون به پسر مو بلوند داد و با خستگی گفت:" میشه بری گم شی؟"

کریس با بدجنسی پوزخند زد:" متاسفانه نه!"

شیومین در حال بلند شدن شروع کرد:" بچه ها! خواهشا..." و بعد با مقداری باند جراحی به سمت لوهان اومد:" بسیار خب لو، اونو بنوش تا بتونم این رو دور دستت ببندم."

Pirate Prince * Hunhan Ver.Where stories live. Discover now