41.

744 170 80
                                    


رای بدید زودتر آپ شه!

وقتی بدنش با یه دست به سمت پایین کشیده شد لوهان اونقدر زمان نداشت که کاری جز حبس کردن نفسش انجام بده و صدای تفنگ توی هوا پیچید.

صدایی که بهش دستور داده بود سرش رو بدزده خیلی آشنا بود و باعث شد بدن لرزونش یخ بزنه... و حس بازویی که دور کمرش پیچ خورده بود...

وقتی چشم هاش رو باز کرد اون گردنی که چند دقیقه پیش داشت سعی می کرد نبضش رو پیدا کنه جلوی صورتش بود. پوست روشن سهون جلوی دیدنش بود. منظره ای که هیچوقت تا اون لحظه خیال لوهان رو تا این حد راحت نکرده بود.

سهون هیــــس خشمناکی کشید، بازوش همچنان بدن لرزون لوهان رو به خودش چسبونده بود و چشم های کشیده ش به مرد اسلحه به دستی که با ترس خالص بهش زل زده بود دوخته شده بود. هر چند که تیر بهش نخورده بود اما شوکی که ایجاد کرده بود به سهن فرصت می داد که نقشه بریزه.

" سهونآ!" لوهان داد زد و شادی تمام وجودش رو پر کرد. ذهنش بی اختیار موقعیتی که توش بودن رو نادیده گرفت و فقط سرش رو محکم به سینه ی سهون تکیه داد. بعد خودش رو بالاتر کشید تا سرش رو تو گردن گرم و امن سهون بذاره... و بوسه ی کوچیکی روی گردن سهون گذاشت.

سهون یک نیم نگاه به لوهان کرد اما نگاه تندش هنوز روی دشمن بود که اسلحه ش رو به سمتشون نشونه رفته بود.

" ت-تو- نباید ز-زنده ب-باش-شی." مرد بیش از حد شوکه شده بود. سهون لوهان رو رها کرد و با احتیاط از روی زمین بلند شد.

کاپیتان دزد دریایی با غرش کُتش رو صاف کرد، خشم و ناراحتی روی تمام اجزای صورتش نوشته شده بود:" تو هم نباید زنده باشی اما هنوز هم با وضع رقت بارت در حضور من وایستادی... مثل بچه ای که تازه اسلحه دست گرفتن رو یاد گرفته."

" تو داری منو مسخره می کنی اما اگه درست یادم باشه کسی که چند دقیقه پیش صورتت رو به خاک مالید من بودم. فکر نکن دوباره این کار رو نمی کنم اوه سهون!"

" تلاشت رو بکن." سهون خیلی ساده گفت و لوهان بخاطر پیچیده شدن صدای تفنگ توی هوا و صدای فریاد دردناک مرد غریبه و افتادنش روی زمین شوکه شد.

دست مرد از دور اسلحه رها شد و با دو دستش رون پاش رو چسبید که داشت قرمز می شد.

لوهان شوکه از جا پرید دستش رو جلوی دهنش گذاشت و سهون با استفاده از فرصت گلوله ی بعدی رو به اون یکی پای مرد شلیک کرد.

سهون جمله ی قبلیش رو ادامه داد:" اما شک دارم بتونی. " صداش لحن کسلی داشت. و بعد به سمت مرد که با حالت دردناکی زخمش رو چسبیده بود رفت.

شاهزاده با اضطراب خودش رو از روی زمین جمع کرد و به کاپیتان دزد دریایی جوان نگاه کرد که شمشیرش رو بیرون کشید و روی زخم مرد فرو کرد.

Pirate Prince * Hunhan Ver.Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin