32.

1K 172 37
                                    

" پس پرنسس با کاپیتان حرف زد تا حواسش پرت بشه و حال ما گرفته نشه. هاها. لوهان از جادو ساخته شده." سوهو گفت و خم شد و پاکت ها و بسته های خریدی که روی زمین انداخته بود برداشت.

کریس بلافاصله به کمکش رفت:" کاپیتان باید حتما خیلی ازش خوشش میاد."

شیومین خودش چن رو کول کرد:" من فکر کی کنم لوهان هم متقابلا از اون خوشش میاد." و به سمت پله ها راه افتاد.

کریس پرسید:" اوه؟ واقعا؟ منظورت اینه که خوشش میاد...یا خــــــوشش میاد؟"

پسر موقهوه ای نفس گرفت:" خب.. باید ازش بپرسم. اما من بیشتر فکر می کنم از اون به عنوان یه دوست خوشش میاد؟ اون زمان زیادی رو با کاپیتان می گذرونه. اینکه این همه پیش کسی باشی و یه جور وابستگی بینتون بوجود نیاد غیر ممکنه.. که البته نباید فراموش بشه که هر وقت دوتای حرف میزنیم اون همیشه حرف کاپیتان رو حداقل دو بار میکشه وسط، اگه بیشتر نشه...اون وقتی از کسی خوشش نیومده باشه هیچوقت راجع بهش حرف نمیزنه..." و بعد همگی به سمت اتاقک های پایین عرشه به راه افتادن.

لحظه ی آخر قبل از اینکه کامل پایین برن شیومین برگشت و پشت سرش رو نگاه کرد و سهون و لوهان رو دید که روی لبه ی عرشه مشغول صحبت با همدیگه بودن.

کریس که جهت نگاه شیومین رو دیده بود با دهن بسته خندید:" آره خب، فکر کنم بهتر باشه بعدا لباس های لوهان رو بهش بدیم."

شیومین ریز ریز خندید و بعد از سر تکون دادن و به دنبال کریس پایین رفت.

-

" کی اسم یه گربه رو میذاره سهآ؟"

" اسم سهآ برای یه گربه، خیلی بهتر از اسم "فییِه" برای یه گربه س. یا حتی اسم "بوق*" برای یه مرغ عشق! اینا اصلا نباید مقایسه بشن." و همونطور که اسم گربه و پرنده ی مورد علاقه ی لوهان رو مسخره می کرد به آب های دریا که در اثر غروب زرد دیده میشد نگاه کرد.

(*بوق اسم مرغ عشق یکی از بروبچه هاس، اینقدر تپله که باید گازش گرفت!!)

خورشید کم کم داشت توی مسیر افق پایین می رفت.

لوهان و سهون سوء تفاهمی که بینشون پیش اومده بود رو با صحبت حل کرده بودن و سهون با دیدن هدیه ی لوهان خیلی زود هدیه رو پذیرفته بود. اینکه هدیه تا چه حد سهون رو تحت تاثیر گذاشته بود به احتمال زیاد برای همیشه یه راز باقی می موند چون فروریختن سپر دفاعی سهون در برابر احساسات، با پیوستن کای به جمعشون خیلی سریع تر از قبل دوباره بالا کشیده شده بود و مثل یه روکش روی احساسات سهون رو پوشونده بود.

لوهان می ترسید که سهون برخورد بدی با کای داشته باشه اما در کمال تعجب، سهون خیلی عادی کای رو فرستاده بود برگرده به کشتی و بعد با یه آغوش باز و بزرگ از لوهان استقبال کرد که لوهان هم فقط از سر عادت متقابلا بغلش کرد... بعد و دوتایی مقداری وقت رو صرف خرید کردن و لوهان فهمید که سلیقه ی انتخاب لباس سهون اونقدری هم که فکر کرده بود داغون نیست. لباس ها به حدی که عادت داشت تجملی نبودن، اما برای دلخوشیش هم که شده چند تا پیرهن و شلوار که اندازه ی تن خودش باشن خریدن...

Pirate Prince * Hunhan Ver.Where stories live. Discover now