35.

1K 185 59
                                    


رای ها خیلیی کمه


همه چیز خیلی ناگهانی بود اما کای قادر بودن بدون هدر دادن ثانیه ها تصمیمات مناسب رو بگیره و ناگهان شروع به دویدن به سمت عرشه ی پایینی کرد.

حتی برای ذخیره ی زمان جرات نداشت موقع حرف زدن با کریس به سمتش بچرخه:" کریس برو سراغ دی.او! بهش بگو لنگر رو بندازه! ما باید کشتی رو همین الان متوقف کنیم!"

کای دستور داد و می دونست کریس بقدری باهوش هست که بدونه تک تک ثانیه ها ارزش دارن.

وقتی به در ورودی عرشه ی پایینی رسید با تمام نیرو بازش کرد و پله ها رو سه تا یکی پایین رفت.

بر طبق منطق روز های معمولی، سهون این ساعت از روز یه جایی اطراف طبقات آخر می بود...

کای تصمیمش رو گرفت که سریعتر از تمام زندگیش بدوه و می دونست هر ثانیه ای که می گذره ممکنه آخرین نفسی باشه که لوهان توی ریه هاش داره. حتی فکرش هم باعث میشد دلش به هم بپیچه.

کای از سر راهرویی که به اتاق گنجینه ختم میشد شروع به فریاد کرد:" سهون!"

و بعد در راهروی نهایی رو به شدت باز کرد. سهون که مشغول صحبت با بکهیون و یه کسی که بکهیون با خودش به کشتی آورده بود و فقط کای می دونست دقیقا کیه بود.

با اون صورت خالی همیشگیش چرخید اما با دیدن حالت صورت کای با یه حالت بی حس پرسید:" چی شده کای؟"

کای چند بار نفس کشیدن گرفت اما چشم هاش رو از کاپیتانش جدا نکرد و بالاخره گفت:" لوهان از روی عرشه افتاد."

زمانی که کلمات ادا شدن، صورات سهون که زمانی خالی بود به سرعت با احساسات پر شد و چشم های کشیده ش گرد شدن.

مردی که کنار بکهیون بود انگار که داره بی اختیار حرف میزنه فقط گفت:" اون شناش افتضاحه..." که باعث شد سهون با یه سرعت فوق العاده بدوه و از کنار کای عبور کنه.... و بعدش کای دوباره به دنبالش به سمت بالا دوید.

زمانی که کای بخواد تو ذهنش تحلیل کنه که اون پسر قد بلند واقعا اون کسیه که سهون صحبتشو کرده بود، سهون دیگه رفته بود. حالا که ذهنش کمی باز تر بود می تونست به کاری که کرده بود فکر کنه.

اون برای این سراغ سهون اومده بود چون اگر پریده بود و نمی تونست لوهان رو نجات بده تمام تلاش هاش بیهوده محسوب میشد و حالا اگه سهون با موفقیت بهش می رسید، کریس هم با رسیدن به موقع به دی.او کشتی رو متوقف می کردن همه چی درست میشد... کای در حین دویدن یه اینها فکر می کرد.

" کای؟"

با شنیدن اسمش از آخر راهرو به سمت سوهو چرخید.

سوهو با نگرانی پرسید:" سهون انگار یه مشکلی داشت تقریبا از روی من رد شد! تو دیدیش؟ حالش خوبه؟"

Pirate Prince * Hunhan Ver.Onde histórias criam vida. Descubra agora