42.

770 148 77
                                    

" پسرک بیچاره. ببریدش پیش یه دکتر یا یه همچین چیزی. اگر بیماریش خطرناک باشه همه تون تو دردسر می افتید."

لوهان با شنیدن این جمله به سختی پلک های سنگینش رو باز کرد. یه نگهبان سلطنتی کنار در ایستاده بود و با اون پسری که اسمش بم بم بود صحبت می کرد.

" حتما آقا، واسه همینه که فعلا گذاشتیمش تو این اتاقک که کسی مریض نشه."

" به سمت هان میرید؟"

لوهان سعی کرد حرکتی بکنه یا یه طوری به نگهبان نشون بده که به کمک احتیاج داره اما نمی تونست.

بم بم توضیح داد:" آره، بیشتر بارمون برده س. دزدای دریایی بودن که تو آب های جنوب دستگیر شدن و حالا باید برای مجازات برده بشن به اردوگاه. ما تازه کار با این کشتی رو شروع کردیم و دومین سفرمون به ایالات امپراطوریه."

لوهان ترسید... دزدای دریایی اسیر شده؟؟

بم بم با لحن خاصی از نگهبان پرسید:" می خوایید بررسی این بخش رو ادامه بدید؟"

مامور که مسلما علاقه ای به گرفتن بیماری های عجیب نداشت نیم نگاهی به سمت لوهان کرد و گفت:" نه، فقط یادتون نره قبل از حرکت دوباره پسرک رو ببرید پیش دکتر. اون برای اینطوری مردن زیادی جوونه."

چرا نگهبان موقع صحبت درباره ی پسرک مریض به سمت لوهان نگاه می کرد؟ اون که بیماری واگیر داری نداشت... چیکارش کرده بودن؟ دست هاش دیگه بسته نبود چون نیازی نبود اصلا نمی تونست بدنش رو تکون بده، حتی چشم هاش رو هم به سختی می تونست باز کنه. اونا یقینا بهش دارویی... چیزی داده بودن.

در بار دیگه بسته شد و قدم ها دور شدن.

اوه لعنت... اینطوری می تونستن از مرز عبور کنن بدون اینکه نیاز باشه لوهان، شاهزاده ی گمشده رو قایم کنن...

بعد از چیزی حدود یک ساعت لوهان متوجه تکون های کشتی شد که نشون میداد از بندری که توش بودن حرکت کردن و خیلی زود در اتاقک لوهان باز شد.

دوباره همون پسره بم بم بود.

کنار پرنس نشست و خیلی راحت روی دست هاش بلندش کرد. لوهان که قادر نبود اونو پس بزنه فقط سعی کرد روی صورتش نشون بده تا چه حد از لمس شدن توسط اون نفرت داره. سرش هنوز حس عجیبی داشت، سبکی بیش از حد...

پسر شروع به راه رفتن کرد اما یه چیزی گم شده بود. انگار یه چیزی کم بود. چیزی که مدت طولانی اونجا بوده و حالا ناگهان دیگه نبود... لوهان کمی تمرکز کرد و بالاخره به جواب رسید... وای نه موهاش. اونا موهای بلندش رو کوتاه کرده بودن. حالا داشت حسش می کرد.اون عوضی ها! سعی کرد تقلا کنه این دیگه زیاده روی بود.

" نگران نباش تا شب حالت خوب میشه. " بم بم گفت و از اون اتاقک بیرون اومد و قدم روی عرشه گذاشت.

Pirate Prince * Hunhan Ver.Where stories live. Discover now