4. دست آموز

1.5K 233 27
                                    

لوهان که نمی تونست جوابی پیدا کنه اخم کرد. سهون بهش چشم غره رفت:" تو نافرمانی کردی."

"من فقط—"

"من دارم حرف میزنم." سهون متوقفش کرد و ادامه داد:" تو نافرمانی کردی درحالی که من واضح بهت گفته بودم که تو اتاق بمون."

لوهان دوباره سعی کرد کارشو توجیه کنه:" نه، تو باید بذاری من توضیح بدم، من فقط داشتم—"

کلمات لوهان با کشیده شدن طنابی که به گردن آویز فلزیش وصل بود، توسط سهون قطع شد. سهون به حالت خطرناکی بهش زل زده بود و اونو با طناب جلو کشید و به طرفی از میز که خودش ایستاده بود آورد. نگاه ناراحتی تو چشمای تیزش بود:" دهنتو ببند! من هیچ اهمیتی به توضیحاتت نمیدم. تو گوش ندادی و حالا باید تنبیه بشی."

وقتی سهون اونو با طناب به رو بروی خودش و جلوی میز کشید لوهان از درد ناله کرد.

اون سعی کرد با حرف زدن سهون رو از انجام کارای غیر منطقی منصرف کنه اما قبل از اینکه بتونه دست سهون لیز خورد زیر لباسش و باعث شد چشماش از تعجب گرد بشه."داری چیکار—"

"خفه شو! تو حق حرف زدن نداری." سهون با عصبانیت سرش داد زد و لوهان رو که داشت با تمام قدرت سعی می کرد ازش فاصله بگیره، محکم کنار میز نگه داشت و اونو با بدن خودش جلوی میز گیر انداخت.

لوهان داشت تلاش می کرد بفهمه اون داره چیکار میکنه تا اینکه دستش به زیر شکم لوهان رسید و باعث شد لوهان از جا بپره.

"نه، تمومش کن...نکن..." لوهان این رو گفت و سهون رو هل داد اما این فقط باعث شد سهون هر دو دست شاهزاده رو توی یک دست خودش، پشت سر شاهزاده گیر بندازه و دست آزادش رو از روی شلوار روی عضو لوهان حرکت بده.

این کارش باعث شد تمام وجود لوهان بلرزه. لوهان سعی کرد اون حس های لذت بخشو که داشت بهش می رسید نادیده بگیره و سعی کرد یک بار دیگه سهون رو به عقب هل بده... اما اینبار دست سهون وارد شلوارش شد و عضوش رو مستقیم لمس کرد.

لوهان از حرکت ناگهانی جیغ نصفه و نیمه ای زد... یه حسی داشت بهش می گفت، این زیادم بد نیست... ولی نه... اون نباید از این حرکت احساس لذت کنه! سهون داشت اونو لمس می کرد در صورتی که چنین حقی نداشت. این درست نبود.

این جنایتکار پست و کثیف داشت اذیتش می کرد و لوهان می خواست اونو از خودش دور کنه.... اما یه چیزی اونو ضعیف کرده و تنها کاری که از دستش بر می اومد این بود که وقتی سهون دسستشو با سرعت بیشتری روی پوستش حرکت داد، آه و ناله هاشو کنترل کنه. بدنش وارد یه حس طبیعی از حس های انسانی شده بود.

حسش داشت عجیب تر میشد و سهون بالاخره دست هاش رو ول کرد تا بتونه لوهان رو از کمرش بگیره و به خودش نزدیک تر کنه.

Pirate Prince * Hunhan Ver.Where stories live. Discover now