شرط رای 125 نگید زیاده چون بعضی قسمت ها همین میزان رای گرفته پس کم هم هست....
از دید جونگ کوک
من و جیمین نگاه نگرانی رد و بدل کردیم و بقیه رو به سمت نشیمن راهنمایی کردیم. نمیدونم هیونگی چش شده اما احتمالا قضیه شخصیه و باید بزاریم خودشون حلش کنن. فکر نکنم نامجون واقعا بخواد بهش صدمه بزنه وگرنه خودشو ددیش صدا نمی کرد و میدونم که هیونگی احتمالا از درون خیلی دلش کسی رو می خواسته که مراقبش باشه که به اون رو آورده.
میدونم که من و جیمین باعث میشیم خیلی استرس بکشه چون بیشتر زمانش رو مثل یه بزرگسال رفتار کنه. این باعث میشه غصه ام بگیره.
جیمین روبه روی یونگی نشست و درحالی که به نظر میاد زبونش بند اومده بهش زل زده بود. خدایا! هیچوقت نشنیده که باید ریلکس رفتار کنه حتی اگه از طرف خوشش میاد؟
ولشون کردم به حال خودشون و به طور نا مطمئنی جایی که اون دوتای دیگه منتظر بودن نشستم. لبخند های بزرگشون خوش آمد گویانه بود اما من حس عجیبی بهم دست میده و کاملا واضحه که یه چیزی بین اون دوتا هست. همینطوری هم میتونم نگاهایی که بین شون رد و بدل میشه و لمس های کوچیکشون رو ببینم.
شاید جوون باشم اما همین الانشم دبیرستان میرم و دبیرستان جاییه که پاکی و بیگناهی از بین میره و چشم و گوش آدم باز میشه. وقتی تو فضای لیتلیم نباشم، چندان خام و ساده هم نیستم.
اونی که فکر کنم اسمش تهیونگ بود پرسید:" خب جونگ کوک، حالا بگو چند سالته کیوتی؟"
با دهن پر از غذا جواب دادم:" هفده سالمه."
اون فرد دیگه، هوسوک، لبخند زد و موهام رو به هم ریخت:" چقد بانمکی! میشه بهت بگم کوکی؟"
وقتی این رو پرسید چشمام گرد شد و حس کردم شکمم یکم پیچید. فقط هیونگی و مینی من رو کوکی صدا می کنن.
با نگرانی گوشه لبام رو گاز گرفتم. نمیخواستم جلوی دیگران وارد فضای لیتلیم بشم پس فقط سر تکون دادم و گفتم:" آم..باشه."
تهیونگ شروع کرد:" کوکیا. توهم از بازیای ویدیویی خوشت میاد؟ من که خیلی بازی میکنم. باید بعضی مواقع بیای خونه ما تا باهم بازی کنیم." بعد هم دستش رو به آرومی کنار بازوم کشید.
حس می کنم بین اتفاقاتی که داره میوفته گم شدم. اونا دارن با من لاس میزنن؟ اما خوب اون از نقطه ضعفم استفاده کرد زیرلب گفتم:"با... بازی ویدیویی؟"
اونا سر تکون دادن:" یه عالمه بازی ویدیویی. هر مدلش رو که بخوای ما داریم. میخوای؟"
لب پایینیم رو گاز گرفتم و گفتم:" آره."
من واقعا عاشق بازی های ویدیویی ام و می تونستم حس کنم که دارم کنترل موقعیت رو از دست میدم اما سعی کردم خودم رو نگه دارم:" دیگه داره دیر میشه. بهتره برم بخوابم." و بلند شدم و ظرف هارو گذاشتم توی سینک.
YOU ARE READING
Crave | Per Translation
Fanfictionکشش (اشتیاق) | Crave مقدمه: جیمین، جونگ کوک و جین سه تا برادرن که هر سه هم تصادفا لیتل هستن. نامجون، هوسوک، تهیونگ و یونگی دوست های صمیمی و هم اتاقی اند که اتفاقا به خونه ی روبه روی همون اتاقی که این سه لیتل زندگی می کنن نقل مکان کردن و هیچ چ...