شرط نمیذارم این قسمت ولی رای بدید
کشش (اشتیاق) | Crave
17
از دید جونگ کوک
امروز وحشتناک بود. جیمین تمام مدت خودش رو توی اتاق زندانی کرده بود و حتی یک بار هم از اتاقش بیرون نیومده بود. می تونستم صدای گریه هاش رو بشنوم ولی باهام صحبت نمی کرد. حتی سعی کردم بخش لیتلیش رو تحریک کنم اما کار نکرد. پس جین هیونگ کجا بود؟
نفس کشیدم، به فکر اینکه مجبورم فقط برای خودم شام درست کنم افتادم، بعد تلویزیون رو روشن کردم و در حالی که به برنامه های الکلی که از جلو چشمم رد میشدن، نگاه کردم. اینقدر نگران بودم که حتی متوجه نبودم چی داشت نشون می داد.
ناگهان؛ در جلویی باز شد و نامجون در حالی که جین رو که روی دست هاش به خواب رفته بود رو می آورد تو، وارد شد. بعد یک نگاه متاسف و مقصرانه به خاطر دیر اومدن شون بهم انداخت و جین رو به اتاقش برد.
از توی راهرو می تونستم ببینم که نامجون گونه اش رو بوسید و جاش رو توی تخت مرتب کرد.
من با جدیت در حالی که سعی می کردم حالت تدافعی بگیرم، گفتم:" تو از هیونگ من خوشت میاد؟ منظورم واقعی واقعیه؟"
اون کمی مکث کرد، بعد به بدن خواب هیونگ نگاه کرد:" چرا خوشم نیاد؟!" و لبخند زد.
لبم رو گاز گرفتم، می تونستم اشک هام رو که توی چشم هام جمع میشدن، حس کنم. اون به نظر می اومد که نگران شده:" جونگ کوک، حالت خوبه؟"
سرم رو تکون دادم، دماغم رو بالا کشیدم:" مـ-من تنها از پس این قضیه برنمیام."
اون من رو به سمت مبل برد:" هیشش..." بعد کنارم نشست، دستم رو گرفت:" چی شده، کوکی؟ میتونی با من راحت صحبت کنی."
صداش آروم و اطمینان دهنده بود. خوشم می اومد. می تونستم درک کنم که چرا جینی به عنوان ددی ازش خوشش میاد... و اون لحظه بود که کنترل رو از دست دادم.
خودم رو کشوندم روی پاهاش، روی زانوهاش نشستم و گریه کردم:" مـ-من جینی و مینی رو میخوام، اما هیچ کس کوکی رو نمیخواد!"
به نظر می اومد که شوکه شده اما سعی کرد من رو آروم کنه:" اشکالی نداره، عزیزم. جینی هم زود برمیگرده، باشه؟ مینی هم فقط... خب داره با یک سری مشکلات بزرگانه دست و پنجه نرم میکنه. به این معنی نیست که تو رو دوست نداره."
سرم رو توی پیراهنش پنهان کردم، گریه هام بلند و بلندتر شد:" من نمیخوام تنها بمونم!"
اون آروم پشتم رو مالید، با دست آزادش گوشیش رو بیرون کشید و به کسی زنگ زد:" هی، گم شید بیاید خونه بغلی. به کمک تون احتیاج دارم... آره، با توام عوضی..."
نالیدم، بهش نگاه کردم: "ترکم نکن!!"
اون لبخند زد و پیشونیم رو بوسید:" ترکت نمیکنم. فقط دارم یکی رو خبر میکنم که بیاد تمام شب مراقبت باشه و کاری کنه که حالت بهتر بشه، باشه؟ تو از بازی خوشت میاد، نه؟"
YOU ARE READING
Crave | Per Translation
Fanfictionکشش (اشتیاق) | Crave مقدمه: جیمین، جونگ کوک و جین سه تا برادرن که هر سه هم تصادفا لیتل هستن. نامجون، هوسوک، تهیونگ و یونگی دوست های صمیمی و هم اتاقی اند که اتفاقا به خونه ی روبه روی همون اتاقی که این سه لیتل زندگی می کنن نقل مکان کردن و هیچ چ...