چنل تلگرامم هستید؟ فایل هاش ر.و می تونید دانلود کنید.
شرط رای: 140
کشش (اشتیاق) | Crave
8
از دید جونگ گوک
وقتی هیونگی رفت به همون سرعت سریع خودم رو به اتاق مینی رسوندم. می تونستم خنده های کوچولوشو بشنوم. خودمو تو اتاق پرت کردم و اون با ترس از جا پرید. جیغ کشید و من خندیدم. اخم کرد و ملافش رو رو سرش کشید.
تموم عروسکای پولیشیش دورش رو گرفته بودن. نالیدم:" تو مهمونی عروسکی گرفتی من رو دعوت نکردی؟"
لبخند زد گفت:" کوکی! من باید یه راز خیلی خیلییی خییلییییی بزرگ بهت بگم!"
چشم هاش کاملا گرد و برقی شده بودن. جیمین روی تخت نشست و منم خودم رو زیر ملافش جا کردم.
ریز ریز خندید:" مینی یه کار خیلی خیلی خییلیی بد کرده. من یه پسر بدی بودم اما به هیونگی نگو!"
سر تکون دادم و در حالی که کاملا کنجکاو شده بودم که ببینم اون راز چیه. یکی از عروسکاش رو تو بغلم گرفتم و گفتم:" چیکار کردی؟!"
اون لبش رو گاز گرفت و لبخندش رو مخفی کرد. بعد هم بهم اشاره کرد که نزدیکتر برم و تا وقتی که گوشم تقریبا به دهنش چسبیده بود توی گوشم نسبتا بلند زمزمه کرد:" مینی با یونی کارای بد کردن!"
چشام از تعجب گرد شد گفتم:" چه کارای بدی؟"
اون بالا پایین پرید. اخم کرد و خودش رو سرجاش ثابت کرد و درحالی که انگار غصه داره گفت:" من گذاشتم به اون جاهاییم رو که نباید ببینه، دست بزنه."
نفسم حبس شد:" چییی؟ مینی تو گذاشتی به اونجات دست بزنه؟"
سر به تایید تکون داد و به باسنش اشاره کرد:" و پشتم هم همینطور!"
فکم افتاد و گفتم:" چطوریی؟"
یکم با اضطراب جابه جا شد و گفت:" اون زبونش رو گذاشت روی من. بعدشم اونجاش رو گذاشت روی پشتم..."
فکر نمی کردم بتونم بیش از اون شوکه بشم:" مینی! درد داشت؟؟"
چون از دید من حرفاش خیلی دردناک به نظر می اومد. اون لبش رو بین دندون هاش گرفت و درحالی که داشت با پستونکی که کنار تختش گذاشته بود بازی بازی می کرد، شونه ای بالا انداخت و گفت:" آره، خیلی. خیلی درد می کرد . اما بعدش اون یکاری کرد که یکم بعد خوب بشه."
چند بار پلک زدم و عروسکی که بغلم بود رو محکم تر بغل کردم:" هیونگی خیلی عصبانی میشه."
درحالی که فریاد می کشید و هلم می داد گفت:" پس بهتره که بهش هیچی نگی!"
من نیشخند شیطنت آمیزی زدم و گفتم:" من که قول ندادم."
نفسش رو حبس کرد:" نکنیاا. لطفا..." بعدش هم اشک تو چشم هاش جمع شد، لباش شروع به لرزیدن کرد و سرم فریاد زد:" لطفا نگو. اون شاهزاده رویاهامه. هیونگی اگه بفهمه یکاری میکنه که مجبور بشه ازم دور بمونه!"
YOU ARE READING
Crave | Per Translation
Fanfictionکشش (اشتیاق) | Crave مقدمه: جیمین، جونگ کوک و جین سه تا برادرن که هر سه هم تصادفا لیتل هستن. نامجون، هوسوک، تهیونگ و یونگی دوست های صمیمی و هم اتاقی اند که اتفاقا به خونه ی روبه روی همون اتاقی که این سه لیتل زندگی می کنن نقل مکان کردن و هیچ چ...