نرسوندید ولی دیگه آپ میکنم حالشو ببریدکشش (اشتیاق) | Crave
37
از دید جین
با شنیدن صدای بسته شدن در ورودی، سعی کردم از زندان دست های نامجون بیرون برم.
غریدم، داد زدم و اشک هام شروع به چکیدن از گونه هام کردن.
"بزار برم! اون باید تاوان بده! اون زندگی جیمین رو نابود کرده!" و بیشتر تقلا کردم.
نامجون ناگهان من رو کشید، بلندم کرد و از پله ها به سمت اتاق خواب مون بالا برد در رو بست و قفل کرد و روی تخت پرتم کرد.
مچ هام رو پین کرد و با عصبانیت و کمی احساس گناه شروع کرد:" جینی، بیبی، باید آروم بگیری. این کار درست نبود."
نفسم رو بیرون دادم و همونطور که اشک های عصبانیت دیدم رو تار کرده بودن گفتم:" تو چرا طرف اونو میگیری؟! اون با بی خیالی از جیمین سوء استفاده کرد، احتمال زیاد بیشتر از یه بار و حالا هم جیمین بارداره، نامجون! باردار! میفهمی؟ حالا همه ی زندگیش تموم شده! من سخت کار کردم تا اون بتونه یه شانس خوب توی زندگی داشته باشه، و حالا چی؟! همه چیز تموم شد!"
زدم زیر گریه. بدنم توی دست هاش بی حس شد و تلاشم برای مبارزه از بین رفت.
آروم به سمتم خم شد و آروم من رو توی دست هاش گرفت. اشک هام رو با بوسه هاش از روی صورتم پاک کرد. زمزمه کرد:" جین، خوشت بیاد یا نه، حالا جیمین ۱۸ سالشه. اون یک بزرگسال محصوب میشه و کاملا توانایی اینکه تصمیم های خودش رو بگیره داره. من و تو هم خوب میدونیم اون از همون لحظه ی اول دیدارشون از یونگی خوشش میومد و میدونی که یونگی هرگز به چیزی مجبورش نکرد. منم از دستش عصبانیم اما تو که دیدی، به هم نزدیک تر شده بودن که حدس میزنم برای این بوده که یونگی سعی میکرده برای جیمین و بچه تلاش کنه. ما نمیدونیم چقدر از بارداریش گذشته."
مکث کرد و یک نفس عمیق گرفت:" ما نمیتونیم اینطوری توی کارشون دخالت کنیم. همین هم ممکنه تا الان همه چیز رو خراب کرده باشه! همین الان دیدی که جیمین چقدر نابود شد وقتی یونگی رفت."
"اون یه هیولاست! مگه ندیدی چجوری تهدید کرد می زنتش؟!"
نامجون نفسش رو بیرون داد و گفت:" من و تو هر دو اونجا بودیم. اون هیچوقت تهدید نکرد جیمین رو 'میزنه'، جیمین اونو زد. شاید به خاطر هورمون ها یا حالا هرچیز دیگه ایی بود اما هر دومون میدونیم که اینجا جیمین بود که اشتباه کرد. میدونم برادرته، و یونگی هم برای یه مدت طولانی ایی بهترین دوست من بوده و من بهش اعتماد دارم. باید یکم بیشتر از این بهش اعتماد کنی. کاملا واضح بود که داره تلاشش رو میکنه، یونگی هرگز قبلا برای هیج کس تلاش نکرده بود."
YOU ARE READING
Crave | Per Translation
Fanfictionکشش (اشتیاق) | Crave مقدمه: جیمین، جونگ کوک و جین سه تا برادرن که هر سه هم تصادفا لیتل هستن. نامجون، هوسوک، تهیونگ و یونگی دوست های صمیمی و هم اتاقی اند که اتفاقا به خونه ی روبه روی همون اتاقی که این سه لیتل زندگی می کنن نقل مکان کردن و هیچ چ...