57.

3.4K 479 132
                                    

کشش (اشتیاق) | Crave

57

از دید جیمین

شروع کرد:" جیمین تو الان واقعا داری خیلی غیرمنطقی رفتار میکنی."

به دوست پسرم چشم غره رفتم و دست هام رو دور سینم حلقه کردم و پاهامو به زمین کوبیدم.

"فکر نمیکنم همچین چیزی باشه. فکر میکنم همین الان هم منطقی ام که دلم بخواد از مردی که با بیخیالی من رو باردار کرده و بهم قول داده تا ابد مراقبم باشه درخواست رسمی ازدواج داشته باشم. چطور میتونی بگی این غیر منطقیه؟ تهیونگ و هوبی ازدواج کردن. حالا هم جین هیونگ. چرا من نمیتونم این خوشحالی رو داشته باشم؟" و اشک توی چشم هام حلقه زد و شروع به گریه کردم.

اون نالید و صورتش رو توی دستهاش ماساژ داد:" به خاطر اینکه من به ازدواج باور ندارم، فهمیدی؟چرا نمیتونیم همینجوری که هستیم بمونیم و همدیگه رو دوست داشته باشیم و منم بدون اینکه بخوام اون کارای اضافه رو انجام بدم مراقبت باشم؟"

با گریه گفتم:" من میخوامش. من اون تاییده ی ازدواج که نشون بده ما به هم متصل شدیم رو میخوام. من گل های تو ازدواج و اون کیک رو میخوام. منم دلم میخواد حلقه ی فانتزیم رو به همه نشون بدم و راجع بهش پز بدم. چرا هیچ وقت نمیزاری اون چیزی که میخوام رو داشته باشم؟ این عادلانه نیست." گریه کردم و سرتکون دادم.

" ازدواج یه چیز بیهوده و غیرلازمه. چرا داری اینطوری میکنی؟ وقتی تهیونگ و هوبی ازدواج کردن اینطوری نبودی."

توضیح دادم:" به خاطر اینکه منم میخوام مثل جین هیونگم باشم. میخوام چیزی که اون با نامجون داره رو منم داشته باشم."

یونگی غرید:" پس برو باهمون کوفتی ازدواج کن."

داد زدم:" ازت متنفرم. تو بدجنس ترین و وحشتناک ترین آدمی هستی که تاحالا دیدم."

یونگی درحالیکه بلند میشد گفت:" میدونم. تو هر روز مطمئن میشی که این رو بهم یادآوری کنی. لعنت؛ جیمین! من هرکاری بتونم انجام میدم تا تو رو خوشحال کنم اما این یکی رو نمیتونم. چرا نمیتونی مثل همیشه کارای دیگه ایی رو ازم بخوای؟ چرا همیشه مجبوری چیزی رو ازم بخوای که نمیتونم انجامش بدم؟ ازدواج یه تصمیم دو نفرست و منم نمی خوامش." و درحالیکه من رو از سر راهش کنار میزد بیرون رفت.

با عصبانیت به در لگد محکمی زدم و به سمت تخت دوییدم‌. خودم رو روش پرت کردم و شروع به گریه کردم. آخه چرا؟ چرا اون من رو دوست نداره؟ ازدواج قدم خیلی بزرگیه، میدونم. اما اینکه به فاک دادن پسری که هنوز به سن قانونی نرسیده و باردار کردنش هم قدم بزرگیه، چرا تونست یکی رو انجام بده اما اون یکی رو نمیتونه؟ اگر واقعا براش مهمه، چرا نمیتونه این رو برای من انجام بده؟ چرا نمیتونه فقط باهاش کنار بیاد تا من رو خوشحال کنه؟

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now