کشش (اشتیاق) | Crave
27
از دید جیمین
"مطمئنی جیمین؟"
لب هام رو روی لباهای جوهیون کوبیدم تا ساکتش کنم. بعد از ناهار قانعش کرده بودم تا کلاس رو باهام بپیچونه و حالا تو دستشویی قایم شده بودیم و ده دقیقه ایی بود که داشتم همدیگه رو می بوسیدیم.
روی سینک نشستم و پاهام رو دور کمرش حلقه کردم.وقتی دستاش راه شون رو به شلوارم پیدا کردن نالیدم. سعی کردم دکمه های شلوارم رو باز کنم. واقعا باید این شلوارمو بندازم دور. زیادی تنگ شده. احتمالا وقتی شستمش آب رفته.
خواهشمندانه گفتم:" لطفا! فقط لمسم کن..."
زبونم رو بین لب هام مکیدم. نفس نفس زد و لباسم رو بالا برد تا سر سینه هام رو لمس کنه. حرکاتش خشن بود و باعث میشد یکم درد بگیرن.
خندید و گفت:" تو خیلی خوشگلی جیمین." بعد به شکمم نگاه کرد و گفت:" انگار یکم وزن اضافه کردی ها؟"
اخم کردم و به شکمم که یکم جلو اومده بود نگاه کردم:"ببخشید من حتما رژیم..."
متوقفم کرد:" شش... اینجوری خیلی خوشگله. بامزست!!" بهم اطمینان داد و کمی از لبه ی سینک بلندم کرد تا شلوارم رو پایین بکشه.
پرسید:" واقعا میخوای اینجا انجامش بدی؟" کمی نگران به نظر می رسید.
نیشخند زدم و گفتم:" مطمئنم. واقعا میخوامش. تورو میخوام."
پوزخندی زد و شروع به لمس و فاصله دادن پاهام از همدیگه کرد و بعد خودش رو بین شون جا داد اما همون لحظه تلفنم زنگ خورد.
درحالی که غر میزدم اسم یونگی رو روی صفحه دیدم. آخ آخ! سرکار دیرم شده. نفسم رو بیرون دادم و از روی سینک پایین پریدم:" ببخشید؛ باید برم!"
با ناامیدی گفت:" باشه. بزار تا بیرون همراهیت کنم."
لبخند زدم و با رضایت گفتم:"میتونی تا سر کار من رو برسونی؟" می دونستم که ماشین داره.
جواب داد:" حتما!"
***
با غر غر وارد دفتر کار یونگی شدم. می دونستم که جین و نامجون دیگه رفتن. پرسیدم:" این قضیه ی اضطراری که گفتی بیام چیه؟"
از کارای الکیش خسته و بی حوصله بودم. لبخند زد:" واسه ی نیومدن سرکار که پول نمیگیری جیمین. دنیا اینجوری کار نمیکنه."
چشم هام رو چرخوندم و روبه روش نشستم. پاهام رو روی هم انداختم و سعی کردم عضوم رو که هنوز تحریک شده بود نادیده بگیرم. عوضی. برنامه خراب کن!
خیلی عادی پرسید:" حالا رفتارت چرا اینطوریه؟" به نظر نمی اومد اهمیت خاصی هم بده.
" شاید چیزی نمونده بود با یکی بخوابم اما تو گند زدی بهش..."
YOU ARE READING
Crave | Per Translation
Fanfictionکشش (اشتیاق) | Crave مقدمه: جیمین، جونگ کوک و جین سه تا برادرن که هر سه هم تصادفا لیتل هستن. نامجون، هوسوک، تهیونگ و یونگی دوست های صمیمی و هم اتاقی اند که اتفاقا به خونه ی روبه روی همون اتاقی که این سه لیتل زندگی می کنن نقل مکان کردن و هیچ چ...