کشش (اشتیاق) | Crave
51
از دید جیمین
در مدت زمانی که من و یونگی منتظر بودیم تا دکتر برگرده عصبی و کمی بی صبر شده بودم. میخواستم سریع تر همه چیز انجام بشه چون کوکی امروز برمی گرده و دارم از دستش میدم!
اشتباه برداشت نکنید__من هیجان زدم که امروز اینجام و درباره بچه یاد می گیرم اما...فقط....
یونگی همونطور که زانوم رو نوازش می کرد آه کشید:" دیگه ناخون هات رو گاز نگیر مینی." سعی کرد بیشتر از این بی قرارم نکنه.
"یونی، گشنمه!" سرفه کردم و شکم درحال بزرگ شدنم رو نوازش کردم.
بهم یادآوری کرد:" میدونی که دکتر خوردن و نوشیدنه هرچیزی رو تا بعد از قراره ملاقات ممنوع کرده."
زبونم رو بیرون آوردم:" اما به حد مرگ گشنمه!" بهش بهترین نوع نگاه مظلومانه ایی رو که بلد بودم انداختم و لب پایینم رو جلو بردم:" بهم غذا بده!"
آه کشید:" باشه، به محض اینکه کارمون اینجا تموم بشه. قول میدم هرچی بخوای برات می گیرم."
صورتم روشن شد:"هرچی؟ حتی پیتزای بزرگ با پپرونی و قارچ و ترشی با بستی خامه اییه مغز دار کنارش؟"
بینیش به حالت چندش چین خورد:" این واقعا حال به هم زنه ولی باشه، اگه این چیزیه که بچه ی لجبازه من از دوست پسرم میخواد پس دقیقا چیزیه که برات می گیرم."
لبخند بزرگی زدم:"همین رو میخوام!"
صدای باز شدن دراومد و دکترم ازش داخل شد. یونگی با لبخند نگاهم کرد وقتی دکتر اومد و کمکم کرد به پشت روی صندلی دراز بکشم. تیشرتم بالا زده شده و با حرکت ژل ی سرد روی شکمم با شکایت نالیدم و اون با دستگاه محکم شکمم رو به داخل فشار داد. دوسش ندارم. این درد داره و باعث میشه بخوام دست شویی کنم... اما اون لحظه اجازه ی استفاده از دستشویی رو هم نداشتم.
زمزمه کردم:" باید برم دست شویی."
دکتر سر تکون داد:"یه لحظه، فقط اجازه بدید..." یک لحظه به دستگاه بزرگ نگاه انداخت، بچمون توی صفحه لگد می انداخت.
علارقم نا راحت بودنم لبخند زدم.
"اینجاست!" دیگه فشار نداد و شکمم رو تمیز کرد، و کمکم کرد بلند شم و پرسید:" مایلید جنسیت بچتون رو بدونید؟"
با هیجان به یونگی نگاه کردم. شونه ش رو بالا انداخت و به من واگذارش کرد. سر تکون دادم:" لطفا!"
"بسیار خوب. امیدوارم برای دختر کوچولوتون آماده باشید."
اون به چندنکته اشاره کرد و تابلوهای زنان رو نشون مون داد. بریده بریده نفس می کشیدم. شکمم رو نگه داشتم و به دوست پسرم لبخند زدم:" یه دختر، یونی. ما داریم دختر دار می شیم."
YOU ARE READING
Crave | Per Translation
Fanfictionکشش (اشتیاق) | Crave مقدمه: جیمین، جونگ کوک و جین سه تا برادرن که هر سه هم تصادفا لیتل هستن. نامجون، هوسوک، تهیونگ و یونگی دوست های صمیمی و هم اتاقی اند که اتفاقا به خونه ی روبه روی همون اتاقی که این سه لیتل زندگی می کنن نقل مکان کردن و هیچ چ...