کشش (اشتیاق) | Crave
56
از دید جونگ کوک
"کارت تمومه کوکی!"
"بمیرین آشغالا! بیا بخورش"
"آره آرزوته که جای من باشی."
"تو؟ متاسفم اما اصلا نمیتونم درک کنم چی داری میگی. تو آرزو میکنی که جای من بودی."
"بیا تا بهم برسی!"
مارک نفسش رو ییرون داد و گفت:" شماها هنوز دارید ماریو کارت بازی می کنید؟" و سرش رو به تاسف تکون داد. می تونستم حس کنم که تمام حرکاتش شبیه جین هیونگه.
بم بم غرغر کرد چون برای بار دهم شکستش داده بودم. من دسته بازی رو کنار انداختم و یه بوسه ی بازیگوشانه به سمتش فوت کردم:" تو یه خوردن بهم بدهکاری." کرم ریزانه گفتم و از بالشتی که به سمتم پرت کرد جاخالی دادم.
مارک توضیح داد:" غذا آمادست. تهیونگ گفت بهت بگم بیای."
لبخند زدم. مارک و تهیونگ خیلی بهم نزدیک شده بودن و زمان و زیادی رو کنار هم می گذروندن که باعث میشد خوشحال باشم. بم بم با آرنج بهم زد و گفت:" فکر میکنی چیزی بین اون دوتا باشه؟" و با دهن بسته خندید.
من نفسم رو بیرون دادم و گفتم:"تهیونگ ازدواج کرده. مارک هم که مال توعه، خودت بهتر میدونی." و چشم هام رو چرخوندم.
جواب داد:" شوخی میکنم. یکم سوپرایز شدم که انقدر راحت باهم جور شدن. اگر بخوام صادق باشم هوسوک یکم من رو معذب میکنه. بعضی وقتها به نظر میاد وقتی بهم نگاه میکنه از دستم ناراحت یا معذبه." و به خودش لرزید.
خندیدم و گفتم:" من بهشون درموردمون گفتم." و ادامه دادم:" مشکلی نیست. اما به هرحال اونم فقط میخواد مطمئن بشه که من خوشحال و امن باشم."
نفسش رو حبس کرد و به بازم ضربه زد:"لعنتی! آشغال. چطور تونستی بهم نگی اونا می دونن؟ این اواخر خیلی باهات سر دعوا بودم. احتمالا فک میکنن همیشه باهات مثل آشغال رفتار می کنم. چطور تونستنی اینجوری شهرت من رو به خطر بندازی؟ توی هرزه."
ترسیده بود و به داد زدنش ادامه داد.
با سرگردونی بهش نیشخند زدم و گفتم:"شایدم دلم می خواست اینجوری قضاوت بشی؟" و نگاه جدی ایی بهش انداختم.
همین لحظه بود که تهیونگ با لحن دستوری گفت:" ببینم تو همین الان بیبیِ من رو یه هرزه ی هرجایی صدا کردی؟" جلو اومد و دستش رو روی کمرش گذاشت. شکمش مثل یه توپ کاملا گرد از زیر پیرهنش بیرون اومده بود.
ناگهان بی اینکه دست خودم باشه پرسیدم:" اون پیرهن منه؟"
بم بم جواب داد:" داشتم درمورد شیرینی هایی که می پزید حرف میزدم. شیرینی های خواستنی ایین. خیلی عالین..." و سعی کرد صداش با لحن اینکه گرسنشه تنظیم کنه.
YOU ARE READING
Crave | Per Translation
Fanfictionکشش (اشتیاق) | Crave مقدمه: جیمین، جونگ کوک و جین سه تا برادرن که هر سه هم تصادفا لیتل هستن. نامجون، هوسوک، تهیونگ و یونگی دوست های صمیمی و هم اتاقی اند که اتفاقا به خونه ی روبه روی همون اتاقی که این سه لیتل زندگی می کنن نقل مکان کردن و هیچ چ...