47.

3.6K 546 137
                                    

کشش (اشتیاق) | Crave

47

از دید جونگ کوک

"کوکی! خیلی دلم برات تنگ شده. چقدر صدات به نظر بزرگ گونه میاد!"

چشمام رو از حرفای هیجان زده ی هیونگ چرخوندم، گفتم:" فقط سه ماه گذشته. من حتی اونقدر تغییرم نکردم." نفسم رو بیرون دادم، سعی کردم صدام رو آروم نگه دارم تا دو بدنی که کنار من بهم پیچ خورده بودن؛ بیدار نشن.

هیونگ ادامه داد:" دیگه نمیتونم برای اومدنت به خونه موقع تعطیلات صبر کنم. گفتی کی بود؟"

لبم رو گاز گرفتم و گفتم:" عام، آه نمـ...نمیدونم که بتونم واسه ی تعطیلاتم برگردم خونه یا نه."

نفسش رو حبس کرد، گفت:" به نفعته که برگردی! وگرنه خودم با هواپیما میام اونجا، می کشونمت و برت میگردونم خونه! فکر نکن که نامجون از پس اینکه من رو بفرسته برنمیاد."

تهدید کرد. منم نالیدم، دستم رو روی صورتم کشیدم: "خیلی خب... باشه... میشه یکی دوتا از دوستانم رو با خودم بیارم؟ اونا جایی رو ندارن که واسه تعطیلات برن و خب دوست دارم خانوادم رو ببینن."

جواب داد:" البته که میتونی! هر چی بیشتر بهتر! فقط قبلش زنگ بزن که بتونم یکم غذای بیشتری درست کنم."

لبخند زدم و گفتم:" ممنون، هیونگ. دوستت دارم. به جیمینم بگو که دوستش دارم. حال بچه ها چطوره؟"

جین نیشخند زد، گفت: "منظورت بچه ی تهیونگه یا جیمین؟"

گفتم:" خب، راستش هر دو. مطمئنم که جیمین الان با اون پاهای کوتاهش الان شبیه بالون دو پا شده."

در حالی که سعی می­کرد خندش رو پنهان کنه و خفه نشه، گفت:" شایدم اینطور باشه اما جرات نکن همچین چیزی رو جلوش بگی. چون این اواخر خیلی حساس شده. طفلکی سر هر چیزی میزنه زیر گریه."

نیشخند زدم و با تیکه گفتم: "خب فکر کنم یونگی از این قضیه بدش نیاد."

و هیونگم همون طور که فکر میکردم جواب داد: "آره تقریبا آماده هست که از بیچارگی موهاش رو از سرش بکشه بیرون. واقعا سعی میکرده سر کار پناه بگیره اما جیمین تقریبا هر روز میره اونجا و بهش نق میزنه. که البته این حقشه، چون اونکه داداش کوچولوم رو به این اوضاع رسونده." بعد خندید و ادامه داد:" حقشه."

پرسیدم:" و خب...ته ته چی؟"

جواب داد:" خب، اون و هوسوکم کارشون خوب پیش میره. البته مدام دلشون برای تو تنگ میشه اما بارداری "ته" خوب پیش میره."

پرسیدم:" خب...تو و نامجون هیونگ به کجا رسیدید؟ قراره شما هم بچه دار بشید؟"

وقتی که با لحن کرمآلود این رو گفتم؛ ناگهان خط برای چند لحظه ای ساکت شد و مجبور شدم دوباره بپرسم:" هیونگ؟"

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now