کشش (اشتیاق) | Crave
39
از دید جیمین
خوابم نمی برد. روی تخت یونگی مچاله شدم. لباس های اون تنم بود و بالش بزرگش رو بغل گرفته بودم.
خستم. خیلی خستم و شکمم درد میکنه. دلم برای ددی ام تنگ شده، برای شاهزادم. تقصیر منه، نباید بهش سیلی میزدم. اگه اینکارو نکرده بودم اون هم داد نمیزد باردارم و جین هم اونطور عکس العمل نشون نمیداد و همه چیز اینطوری به هم نمیریخت.
دماغم رو بالا کشیدم و صورتم رو توی پیراهنش مخفی کردم و عطر ادکلن تندش رو بو کردم.
دلم میخواد الان بیاد اینجا بغلم کنه، و بهم بگه که همه جیز درست میشه. بهم بگه که ازم متنفر نیست و آرزو نمیکنه باردار نباشم.
هرچند، بهش حق میدم. اون همیشه گفته بود که چیزی بیش از یه رابطه ی جنسی ازم نمیخواد و همون بار اول هم کاملا برام واضح کرد. اون مجبور شده بود بهم اهمیت بده و به خودش سختی بده تا مراقب من باشه.
اون واقعا داشت تلاشش رو میکرد. ازم خواسته بود که زودتر با جوهیون به هم بزنم و این من بودم که با کله شقی انجامش ندادم.
نمیدونم چرا از دستش عصبانی شدم. اونکه درواقع برای انجامش بهم کمک کرده بود؟ چرا همه چیز رو خراب کردم؟
من به جوهیون هم خیلی صدمه زدم و الان هم دقیقا همونطور یونگی رو ناراحت کردم.
ایکاش باردار نبودم. ایکاش میتونستم مثل جونگ کوک فرار کنم و غیب بشم. ایکاش می تونستم وانمود کنم که زندگی کسی رو خراب نکردم. یونی هم بالاخره آزادی خودش رو می خواد. اون الان نه من رو می خواد نه بچه رو و احتمالا این هرگز هم تغییر نمیکنه. اما به هر حال قبولمون میکنه، به خاطر یه اشتباه.یه اشتباه احمقانه.
من یه اشتباه احمقانم.
ای کاش اون شب هرگز پام رو توی آپارتمانش نگذاشته بودم و فقط توی حس عجیبه خوب و خوشم می موندم. باید قبل از اینکه خودم رو بهش بندازم راجع به عواقب کارهام فکر می کردم. اون هم با یه غریبه، خیلی احمق بودم. خیلی خیلی احمق.
نگاهی به ساعت روی گوشی انداختم. تقریبا نزدبک صبحه و هنوز برنگشته. اگه برنگرده چی؟ دوباره سعی کردم بهش زنگ بزنم و وقتی بالاخره بین زنگ هام جواب داد هیجان زده شدم.
"سلام."
اخم کردم. این صدای اون نیست.
" آم...سلام؟ این گوشیه مین یونگیه؟"
با کمی اضطراب پرسیدم، ته دلم خالی شد.
صدای پشت تلفن خندید و گفت:" نگو که دوست پسرشی؟ خدایا، اون که گفت با کسی نیست اما لعنت...هر دومون حسابی مست بودیم..."
YOU ARE READING
Crave | Per Translation
Fanfictionکشش (اشتیاق) | Crave مقدمه: جیمین، جونگ کوک و جین سه تا برادرن که هر سه هم تصادفا لیتل هستن. نامجون، هوسوک، تهیونگ و یونگی دوست های صمیمی و هم اتاقی اند که اتفاقا به خونه ی روبه روی همون اتاقی که این سه لیتل زندگی می کنن نقل مکان کردن و هیچ چ...