آن چه که سهیون از آن دیدار انتظار نداشت این بود که سونگهو بتواند همان لحظه محل زندگی کیم جونهو را به او اطلاع دهد و در واقع خود برای پنهان کردن آنها با رییس کانگ تماس گرفته باشد. در حالی که مشغول قدم برداشتن در آپارتمان افسرده و تاریکی بود که آدرس آن را از سونگهو گرفته بود و صدای انعکاس قدمهایش را در فضای خالی راهروی مربعی شکلِ آن میشنید، مشغول صحبت با مادرش بود تا به او اطلاع دهد که دیرتر از آنچه که فکر میکرد، به خانه برمیگردد. صحبت با مادرش با وجود آن سردی بینشان که از روز قبل شکل گرفته بود و مطمئن نبود چند روز دیگر باقی میماند، هنوز سخت بود. ابراز نگرانیهای هر دو طرف خط، گرچه صادقانه، اما بیروح به نظر میرسید. با قطع کردن تماس آه بلندی کشید و لحظهای تامل کرد. نگاهش را به آپارتمان نه چندان تمیز که پشت در آن ایستاده بود، دوخت. دقیقا نمیدانست رنگ دیوارها به خاطر کهنه بودن به این رنگ درآمده بود یا صاحبش برای کمتر کردن خرج رنگ دیوارها چنین رنگی را انتخاب کرده بود که تنها انزجار را در بیننده برمیانگیخت. مسلما اوضاع سوکجین در آن خوابگاه ۷، البته حالا ۵ نفره، خیلی بهتر از پدر و مادرش بود.
در حالی که حتی از دست زدن به زنگ هم منزجر میشد، آن را فشرد و در آن راهروی باریک منتظر ایستاد تا در به رویش باز شود. لحظات انتظارش با سکوت غیرعادی خانه و سپس صدای پای سنگینی همراه شد و پس از آن صدای مردانهای به گوشش رسید: «کیه؟»
- گزارش نشت گاز از آپارتمانتون شده! لطفا درو باز کنید
متوجه حرکت جونهو به سمت در و باز شدن در شد، گرچه ظاهرا چیزی در چهرهاش، شک جونهو را برانگیخت که به محض باز شدن در و دیدن چهرهاش تصمیم به بستن در گرفت که البته سهیون با گذاشتن پایش جلوی در مانعش شد. ساعدش را مانع در کرد و با هل دادن آن به داخل، با لحن محکمی گفت: «باید با هم حرف بزنیم»
گرچه انساندوستانه نبود، اما از دیدن وحشت در چشمان جونهو لذت میبرد، با این حال نمیشد در چنین حالی از او انتظار اعمال انساندوستانه داشت؛ مردی که روبرویش ایستاده بود گرچه سهوی، در تمام این ماجراها مقصر بود و این تقصیرکار هنوز از جلوی در کنار نرفته بود، به همین دلیل زمزمه کرد: «مطمئن باش نمیخوای حرفهامو اینجا بزنم، شاید چند نفری که نباید، حرفامو بشنون»
جونهو به اجبار از جلوی در کنار رفت و سهیون بالاخره قدم به خانهای گذاشت که همه چیزش بوی نابودی میداد، از ته سیگارها تا بوی وحشتناک سیگار و بطریهای خالی مشروب؛ یک سقوط آزاد داوطلبانه. بی توجه به آن که صاحب خانه نبود به سمت پنجره حرکت کرد و با باز کردنش، هوای تازه را به داخل دعوت کرد و البته نیم نگاهی به همسر کیم جونهو انداخت. سپس با دست به سینه ایستادن وسط آپارتمان، قصدش را برای بیرون نرفتن از آپارتمان نشان داد.
YOU ARE READING
Mirage
Fanfictionخلاصه: پارک جیمین وارث یکی از بزرگ ترین شرکت های کره جنوبی با زندانی شدن پدرش، مجبور به جنگ با مادر خوانده ش برای حفظ شرکت میشه. با این حال گذشته همیشه برای شکارش آماده ست و درگیریش با ته هیونگ، باعث صدمه دیدن مغزش و فراموشی و حتی عوض شدن شخصیتش میش...