پری

45 6 0
                                    

بعد اینکه  قبول کردم فهمیدم چقدر دوره اما خیلی خیلی گشنه بودم خیلی خیلی!
احساس کردم دوباره داره فشارم می افته امکان داشت دوباره بیهوش شم مچ پام پیچ خورد و خیلی محکم به زمین خوردم خیلی

محکم ! همه یه جوری نگام میکردن بلند شدن از رو زمین سخت بود خیلی سخت و خجالت میکشیدم که الن خوش تیپ رو خاکی و کثیف نشون بدم پس سریع بلند شدم و دویدم و دویدم و دویدم اصلا به فکر لی لی نبودم و این بد بود در آخر فهمیدم اصلا نمی دوم و پیش نمی روم با لای سرم چیزی احساس کردم

فکر کردم لی لی عه ولی نبود .موهای بنفش نازی داشت انگار دیده بودمش اره دیده بودمش بهم گفت :اگه یه بار دیگه بیهوش شم ،نمی زاره دیگه به زندگیم برگردم و بهم گفت چهار چشمی مواظبت هستم

بعد این اتفاق تموم شد و صدای اورژانس به گوشم رسید از صدا هایی که تکرار میشدن متنفر بودم به معنای واقعی متنفر !

بیدار شدم رو برانکارد بودم به سرعت گفتم :نمی خوام و پیاده شدم لی لی گفت: زنده ای ؟ و به شدت بهم نگاه کرد منم گفتم :

فکر کنم .دو باره همون پری رو دیدم داشت نگام میکرد یک دفعه دختری به زمین خورد و دوباره پاشد نمی شناختمش ولی چشماش به شدت بزرگ بودن بهم گفت :حواسم بهت هست

.و دنبالم راه افتاد یه جوری شروع به صحبت کرد انگار باهام حرف نزده بود

شروع کرد به حرف زدن من یک پروژه تحقیقاتی دارم درباره سیستم ایمنی بدن و ور ور ور ور ور اصلا دوست نداشتم بشنو م جذاب نبود و در نتیجه گفت باید شما رو زیر نظر داشته باشم

به شدت عصبی شدم اما لی لی بهم می خندید وقتی رسیدیم خونشان گربه اونجا بود خیلی عجیب بود که اینهمه راه دنبالم اومده

بود روی مبلی نشستم به نظرم زیادی محکم بود و رنگش قهوه ای بود گربه هه جوری اومد رو پام که انگار کاملا بی آزاره یه دفعه پام داغ

شد ای وای نه گربه هه رو لباسم خراب کاری کرده بود لی لی و اون دختره که پری هه رفته بود توش نگام میکردن و خیلی محکم می خندیدن خیلی محکم .گربه هه اروم اروم شروع کرد به پنجول کشیدن و شلوار مورد علاقه ام رو نابود کرد؛ تیکه تیکه شده بود ؛داد زدم

لی لی گفت آروم باش چیزی نیست فقط زارپ دار شد اونم زیادی .
در زدن گفتم این دیگه کیه بعد با خودم تکرار کردم بلای آسمانی لی لی در رو باز کرد کسی نبود فقط یک بسته منم گفتم به خیر گذشت اما وقتی لی لی ربان رو باز کرد ، ترکید

و دلقک مسخره ای بیرون پرید حتما کار چا بود در رو دوباره باز کردم و بیرون رو گشتم کی بود! چا بود گفتم بیا بیرون دیوونه اومد بیرون اما به شدت دوید داخل اومدم و گفتم ببخشید بخاطر داداشم اون دیوانه است

سعی کردم عصبی نشم چون دوباره بیهوش می شدم و از این زندگی بیرون می شدم و دوست داشتم لی لی رو بیشتر بشناسم !

ای وای که انقدر حواسم نبود کل این زمان با شلوار پاره پاره و خیس بودم
Helia
ووت فراموش نشهههههه

TamedWhere stories live. Discover now