عیادت

2 1 0
                                    

***فلش به خونه آلن***

ذن:بچه ها باید بریم ایادته لیلی
آلن:لیلی کیه
وی:بهع داری شوخی میکنی
پاشو خودتو لوس نکن
ذن:پس زنگ میرنم باکو با میساکه هم بیان
(همه رفتن خونه لیلی)
دینگ دینگ
(لیلی درو باز کرد)
سوپراااااایز
لیلی:😑
(یه من پسر منو سوپرایز کردم خوب عنم)
(همشون اومدن تو روختن رو من بقلم کردن)
باشه باشه چتونه پ
بشینیدواستون یه چی بیارم
(همه نشستن رو مبل)
(یه کاسه بزرگ پاستیل اوردم)
(برای شیش تا ادمه گنده فقط یه ظرفه پاستیل بود)
(خوب چه کنم خودشون بی خبر اومده بودن)
(سکووووووووت......)
میساکه:(دره گوشه داکو میگه)اصلا حواسم نبود آلنم اومده
پس چر ا هیچکدومشون نه آلن و نه لیلی به هم علاقه ای نشون نمیدن
اونا واقع نصبت به هم بی تفاوتن
داکو:(دره گوشه میساکه)نمیدونم یه جای کار میلنگه
۱۱:منماده هم ۱۵ برن برییییم
۱۵:بریییییم
(و به سمته ازمایشگاهه اسمونی رفتن)
(همه نیرو ها ریختن تا جلوی لشکره ۱۵ رو بگیرن)
(ولی از اونجایی که شیکازاکی اونجا نبود تا جلوشو بگیره و اونا هم فکر میکردن کسی برای نجاته آلن دیگه نمیاد نیرو های مراقبته زندانه آلنو کم گذاشتن و به این دلیل  ۱۵ تونست النو بکشونه بیرون از اون دخمه)
۱۵:(قفلو میشکنه و النو بقل میکنه و میره)
امیدوارم ۱۱ و نیرو هاش بتونگ فرشته هارو نجات بدن
۱۱:از ۱۱ به ۱۵ ماموریت انجام شد؟
۱۵:از ۱۵ به ۱۱ بله کاملا انجام شد
شما چطور؟
۱۱:اینجا هم همه چی عالی داره پیش میره نیازی به کمک نداریم شما برید دریافت شد؟
۱۵:بله دریافت شد
ویز ویز
سه ساعت بعد
۱۵:سلام حالت خوبه
خوشحالم که لکیشنو اومدی و فرشته هارم اوردی
۱۱:مرسی منم
سر دسته فرشته ها:از شما واقعا سپاس گذاریم
لطفا آلنو به ما بسپارید
۱۱ و ۱۵:خواهش میکنیم بخاطره اینده ی بشره
و ببریدش دیگه هر کاری سلاح میدونید باهاش بکنید
س دسته فرشته ها:پس ما دیگه میریم خدا نگهدار

TamedWhere stories live. Discover now