ذِن

8 0 19
                                    

وی:
دختره شوتم کرد تو سلوله خالیه آلن خوردم به یه چیزی ...
دختره درو قفل کرد
و رفت همشون رفتن

:اخ
وی:آلن؟؟!؟
:ها چی مگه من فرار نکرده بودم؟؟؟؟
وی:((متعجب نگاه کردن))!
:من فرار کردم پریدم پایین...
:از کجا پریدی پایین آلن؟ (با حالت پوکر)
:از چیز دیگه...اوه
:اااااا آلن جان من اومدم نجاتت بدم ولی خودمم گیر افتادم...
آلن:خسته نباشی
:سلامت باشی

صدای انفجاررررررر

وی بلند شد و بلند داد زد ذِنننننننن
هوهوووووووووو
آرهههه عاولیههههههه
در باز شد
ذن:گمشین بیاین بیرون بی عرضه ها
آلن و وی همزمان : اوه

نویسنده:‌ دیدم زیادی داره عاشقانه خشن میشه گفتم یکم کمدی بیارم وسط v(=∩_∩=) *خنده شیطانییی

ذن دست آلن و وی رو میکشه و میپره هوااا....
ولی یهو سقوط میکنه چون یادش رفت اینجا سقف داره
ذن:باید از در بریم 😐
وی: وای ذن همرو ترکوندی هاا
ذن:هاا په چی فکر کردی من مثل شما دو تا کودن نیستم...
آلن:ذن
:چی شده آلن
:اصلا عوض نشدی ذن
:میدونم
:هنوز همون قدر رو مخی
:میدونم
:کوفت
آلن میخنده
ذن چشم غره میره و زیر لبی میخنده وی متعجب زل زده به اینا
وی : شما همدیگرو میشناسین؟
ذن و آلن یهو چشاشون گرد میشه...
دوتایی باهم: هااا چیزی گفتی وی؟
ویه بدبخت: نه بابااا -_-
ذن پورتال باز میکنه
ذن:بهتره با پورتال بریم...
آماده اید؟

آلن و وی همزمان:نه
همون موقع ذن دستشونو میگیره میکشه تو پورتال...
پنج شیش ساعتی تو پورتال بودیم
پورتاله داغون بود
ذن کنترل نداشت
به ۵۲ جای مختلف رفتیم
ولی به لندن نمیرفتیم نمیدونم چرا
پورتاله هر دفعه ما رو یه جا میبرد
لعنتی
ولی بعد از ۶ ساعت برد لندن
و بلاخره...
توی این سفره بسیار زیبا ما به ...

خرگوش های پفپفی
تاناکیاتو
هاکو
نیویورک
چند تا از دهکده‌وهای مخفیه توکیو
توکیو
دهکده پری ها
شهر رنگین کمون
دنیای تاریکی
و ۳۰... ۴۰ جای دیگه سفر کردی...م
آخخخخخ

آلن زد تو سرم
:وی چرا داری با لپتاب حرف میزنی؟
:دارم گزارش ضبط میکنم
:هعهعاه

((وقتی رسیدن لندن چون ساعت ۴ صبح بود آلن وی و ذن رو برو خونه خودش تا استراحت کنن))
ذن خوابیده.،،، ،،وی داره با لپتاب خاموش گزارش تهیه میکنه((نمیدونم چجوری))
آلن هم برعکس از کابینت آویزان شده داره به تبدیل شدنش تو خواب فکر میکنه...
ینی من تبدیل شدم یا نه بلاخره؟=_=



TamedWhere stories live. Discover now