یازده

3 2 0
                                    

نامه رو باز کردم هیچی توش نبود یهو یه چیزی به ذهنم رسید

نور ماورای بنفش

امتحانش کردم با چشام نور انداختم رو کاغذ وای باورم نمی شد کار کرد چشامو جمع کردم تا بتونم بخونمش نوشته بود
۴/صبح/گربه/رستوران/توکیو
با قیافه شوکه و متعجب زل زده بودم به کاغذ هاع؟؟؟؟؟؟اینا ینی چی صبر کن بببینم اصلا این نامه از کجا اومده؟؟؟؟!؟؟
این کیه که میخواد منو ببینه؟!؟!
مغزم با کلی سوال درگیر شده بود
رفتم یه کاغذ اوردم و همینارو به ترتیب روش نوشتم
اممم خب این رمزه سختی به نظر نمیاد آلن باید بتونه اینو حل کنه با قیافه مغرورانه تو آینه به خودم چشمک زدم خندم گرفت ولی سریع محو شد قیافه جدیم برگشت سر جاش
خب حالا وقت حل مسئلس ااهااااه

خب ۴ ،صبح
احتملا میشه چهاره صبح واوو چه راحت
گربه ؟هه هه هه هه صورتم یهو پوکر شد
رستوران؟؟؟وای خداااا پوکر تر شدم
توکیو×_×
چه ربطی داره اخه اینجا که لندنه
یعنی الان من باید برم توکیو؟
بیخیالش شدم ...رفتم خودمو پرت کردم رو تخت
...داشتم به لیلی فکر میکردم یادش بخیر اولین باری که دیدمش با هم رفتیم به رستوران ااا اسمش چی بود؟
وای چه سوشی های خوش مزه ای داش... اها اره رستوران ژاپنی بود...هع هااااااا هااه اسمش گربه های وحشی بود صبر کن ببینم

یهو چشام گشاد شد گربه رستوران توکیو منطورش همونجاسسس
ساعت رو نگاه کردم ۲ نصفه شب بود ینی باید میرفتم؟آوره بابا زشته باید برم سر قراره پاشدم شلوار بگم رو پوشیدم با یه تیشرت و کاپشن لی از روش پوشیدم هوا یکم سرد بود

خب معلومه لعنتی بدون اون هوا سرده
بدون اون من با بستنی یخی
فرقی ندارم >•<

دلم براش تنگ شده برای گرماش برای اون آرامشی که بهم میداد ...
یهو به خودم اومدم دیدم ساعت ۳ و نیم شده سریع کفشامو پوشیدم و دویدم بیرون رستوران خیلی نزدیک بود یه ربه رسیدم...

یکی اونجا بود سایش رو میدیدم ولی بعد دیگه نبود یهو یه صدا بغل گوشم گفت سلام آلن...
سه متر پریدم هواا برگشتم اونو دیدم یه دختر تقریبا ۲۰ ساله...
موهاش سفید و براق بود شبیه الهه ها بود چشماش طوسی روشن بود و پوستش به رنگه شب بود خیلی شگفت انگیز بود
ذهنم باز مونده بود و نمیدونستم چی بگم
:من ۱۱ هستم دختره ماه این نامه رو من به لیلی دادم تا بهت بده آلن 
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

TamedWhere stories live. Discover now