آلن:
تاریک بود خیلی تاریک
دلم میخواست همشونو بکشم همشونو
احساسه خوبی داشتم انگار که بعد از ۱۷ سال روحم آزاد بود تا خوده واقعیم باشه من دیگه لازم نبود ادای خوب هارو درآرم دیگه آزاد بودم آینه نداشتم ولی مطمعن بودم که تبدیل شده ام ...
همش تقصیره پدرمه که اون الماس رو گذاشته بود تو سینه ام و منو از این احساس محروم کرده بود
▪︎▪︎▪︎▪︎
نه اون به من درباره الماس دروغ نگفته بود
این الماس جلوی شیطان شدنم رو میگیره و بس
ولی من دیگه اینو نمیخوام من میخوام آزاد باشم...
به زنجیر های دور دستم نگاه کردمهمه بدنم کبود شده بود ولی زیبا بود دوسش داشتم
همه جان پره خونه سیاه بود ولی باشکوه بود
مشکل اینجا بود
من درد رو احساس نمیکردم
چون شیطان احساسی به نام درد نداره...
موهای سفیدم انقدر تو خونم غرق بود که سیاه شده بود
خونه من سیاهه
چون درونم تاره۲ ماهی میشد که اینجا بودم
دیگه بسم بود حوصلمو سر برده بودن
من دیگه تبدیل شدم
*به لطفه اونا*دیگه احتیاجی بهشون نداشتم
زنجیر هاروبه چشام دود کردم بلند شدم ایستادم درو باز کردم و از اون جهنم اومدم بیرون کسی من ندید رفتم سمته دروازه پریدم پایین...وی:
یکی از جن های ضعیف رو کشیدم اونور طلسم گردمو به مجسمه تبدیل شد.لباساش که یه ردای سیاه بود رو درآوردم خودم پوشیدم.
این آلنه لعنتی اینجا چیکار میکنه اخه
جا قحطی بود؟
اهههههههعع
رفتم از نگهبان ها عبور کردم
انگار یه خبری بود همه داشتن میلولیدن تو هم
:وای اگه بفهمه چی؟
:نکنه مرده باشه
:کجا رفته؟؟؟؟
:رییس میکشتمون!
:واییییییی
یکی اومد سمتم
یه بسته داد و گفت
پنج بیا این از طرف شیموعه اومده، بگیرش
سریع دور شد
رفتم طرف سلولی که یه A گنده روش نوشته بود...
خالی بود
ولی لباسای آلنه مردشور برده توش بود¤¤¤¤¤گندش بزنن¤¤¤¤¤
برگشتم
میخواستم از این بوود خارج بشم یه پورتال باز کردم یهو یکی منو از پشت گرفت:اوه سلام پنجججج کجا میرییی
یه دختره بود نمیشناختمش ولی لحجه عجیبی داشت
دستمو گرفت کشید...
:پنی پنیییی یادت نرفته که امشب با هم قراره رقص داریمااااا....
شوکه شده بودم این دختره احتملا دوست دختره همون یه که مجسمش کردمیهو یکی داد زد:
بچه هااا یکی ۵ رو مجسمه کردههههههدختره یه نگاه به من کرد یه نگاه به اون و کلاهه رول رو سریع کشید پایین
لعنتی لو رفتم ×_×
YOU ARE READING
Tamed
Paranormalوقتی دیدمش همه چی عوض شد... بوی شکوفه های هلو میداد... پر ستاره... اون متفاوت بود... از همون روز ملکم رو پیدا کردم... ***آپ: تمام شده- نویسنده ها: گروه *author forever* طراح کاور:@Tarakohzady