گند زدم

3 1 0
                                    

میکاسه :
رفتم بالا سره لی لی
هنوز خواب بود
من چی کار کردم
من فقط میخواستم ازش مخافظت کنم و گند زدم
من گند زدم
اشکام پتوشو خیس کردن
بغلش کردم
لی لی یه بار دیه بخند
لی لی چشاتو باز کن
لی لی یه بار دیه
فقط یه بار دیه
درو زدن
داکو بود
وقتی باز کردم
بغلم کرد
داکو:تقصیره تو نیس تو فقط میخواستی ازش مواظبت کنی
-و...ولی من گند زدم .
داکو :آروم باش
سفت فشارم داد
نویسنده :آه امروز هوا یاعوییه ...نه ؟
تو بغلش گریه کردم
گند زده بودم
ولی بازم مثه همیشه به روم نیورد
لی لی :
چشامو آروم باز کردم
اونا چی بودن
خوابای مذخرف
اون پسررو دیدم
داشتن کتکش میزدن
بعد با دونفر فرار کرد خونشون
اینا چی بودن
-میکاسه
سریع اومد اتاقم
گریه میکرد
میکاسه :ببخشید ...من متاسفم
-اول از همه خفه خون بگیر شارژرمو بده ... سه قسمت ندیدم ○^○
میکاسه خندید
میکاسه :خوشحالم خوبی
شارژمو داد
داکو اومد تو
برام پاستیل گرفته بود
من این حالو هوا رو با هیچ چیز عوض نمیکنم
دوتاشون رفتن بیرون
داکو:
نمیتونستم از دسته میکاسه عصبانی باشم
اون فقط میخواست ازش مراقبت کنه
بهش نگاه کردم
پسره ی خل
رفتم کنارش
توی گوشش گفتم
-هی میکاسه میدونی که اون هنوز قدرتاش کامل نشده
آروم گفت :
آره
-برای عمینم جنا اسرار کردن پیشش بمونیم
میکاسه :آره
-پس میسپاریمش به خوده جنا ازما کاری بر نمیاد
میکاسه :هوم
-من میرم خونه زود بیا ○~○
میکاسه :چشم
درو باز کردم
رفتم خونه
میکاسه
بعد از یه ساعت کار کردن و غذا درست کردن رفتم خونه
منو داکو خونه هامون مشترک بود
درو باز کردم
روی کاناپه نشسته خوابش برده بود
رفتم بغلش کردم
سرمو گذاشتم روی شونش
و همون موری خوابم برد
آلن :
هعی
حس میکنم یه چیزیم کم شده
آره
مطعنم یه چیزی
چیزی از وجودم نیس

TamedWhere stories live. Discover now