داکو

9 4 4
                                    

اومد تو
میکاسه :آه لی لی .. خیلی خسته شدم
اون‌ متوجه ی من هنو نشده بود
لی لی :میکاسه .. داکو کج...
میکاسه لی لی رو بغل کرد
صدای شکستن قلبم رو شنیدم
لی لی :میکاسه داکو کوش ؟
از تو ی بغل میکاسه در اومد
میکاسه منو نگاه کرد
میکاسه:آلن این موقع شب نمیگی آدم کارو بار داره
-ببخشید الان میرم
میکاسه:لازم نی داشتم میرفتم
یه پسر قد بلند با موهای سبز و آبی وارد شد
پسر بهم‌نگاه کرد
پسر:قربانیه جدید؟
لی لی :نه داکو .. شروع نکنیا
چقدر پسره جذاب بود
داکو:مراقب باش منو میکاسه میریم
لی لی :به سلامت
اونا رفتن
لی لی بهم‌نگاه کرد
لی لی:چرا نگاه نمیکنی ها ... چیزی نمیخوری ؟
بهش نگاه کرد
چرا اینقدر کیوت بود
خیلی خوشقل بود
نباید زیاد تحت تاثیرش قرار میگرفتم
-من برم دیه
به زمین چشم دوختم
روی زانو هاش نشست از پایین به چشام‌نگاه کرد
لی لی:چیزی شده آلن ؟
خیلی خوشقل بود
سعی ‌کردم به صورتش نگاه نکنم به پاهاش نگاه کردم
سرخ شدم
اینکه بدتر شد
این چه حسی بود
یه آهنگ توی قلبم داشت پخش‌میشد
اینا چی بودن
لی لی پاشد
برام آب اورد
ولی به جای اینکه بده دستم ریخت روم
لی لی :منحرف داشتی کجا رو میدیدی
-ه.. هیجا
به لباسه خیسم نگاه کرد
لی لی :بهتره عوضش کنی هوا بیرون سرده
-ولی سرد نبود داشتم میمدم
درو باز کرد
یخ زدم
-آره انگار واقعا سرده
یه بلوز جلوم گرفت
لی لی :بگیر بپوش
روشو برگندوند
لباسمو در اوردم
به الماس نگاه کرد
سریع بلوزو پوشیدم
با گوشه پایین لباس صورتمو خشک کردم
بهم چشم دوخت
چش بود
لی لی :چه جذاب ... ولی تحت تاثیر قرار نگرفتم
متوجه ی سیکس پکام که معلوم شده بودن شدم
-شت
لی لی :نگفتی چی‌میخوری
-ام هیچی چون‌ممکنه روم خالیش کنی
لی لی :اوکی باش
رفت سره کابینت
درشو باز کرد
توشو نگاه کرد
درشو بست
نفس عمیق کشید
-ام لی ل...
بهش چشم دوختم
چم بود
این چی بود
خیلی کیوت شده بود و بهم نگاه میکرد
بر گشت
کنترلم خارج شده بود
میخواستم‌بغلش کنم
میخواستم‌موهای ژولیدشو نوازش کنم
دستشو بگیرم
ولی
یعنی عاشقش شده بودم
یا به خاطره این الماسه مذخرفهههه
رفتم سمتش... روبه روم ایستاد
-میای فردا قرار بزاریم
لی لی :باش
چی اون قبول کرد
لی لی :روم کراش زدیا
-ام چیزه
لی لی :من فردا صبح هستم عصری باید برم تا یه هفته ...
یکی در زد
لی لی :باز این
یه دختره از پشت در داد زد
دختر:لی لییییی تو خیلی کیوتی مخصوصا تیپایی که میزنی بیشتر باعث میشه بخورمت میای یه شب...
لی لی :خفه شووو چندش خوبه فردا از شرت خلاص میشم .. البته فقط یه هفته
‌دختره داد میزد :ولی یه روز ماله خودم‌میشی
کفرم در اومد
رفتم بیرون
دختره ی چندشو پرت کرد
-پس فردا میبینمت
درو بستم
هوف کاره اشتباهی نکردم
لی لی :
پاکتو بلاخره باز کردم
یه سیاره ی دیه
هعی خدداااااا
به ستاره ها نگاه کردم
و به خطوطی که روی پاکت بود

TamedWhere stories live. Discover now