قلقلک

8 4 0
                                    

آلن :
چشامو باز کردم‌
خدا خدا میکردم لی لی نرفته باشه
نگاش کردم
اه فکر کردم مث فیلما میشه یهو غیبش میزنه بعد پسره دنبالش حرص در میار میشه
دقیقا تر نگاش کردم
کیوتتتتتتتتت
تنها کلمه ای بود که وقتی میدیدمش کنارش نوشته میشد
خیلی کیوت بود
چرا اینقدر کیوت بود
اصلا چه دلیلی داشت
موهاشو از رو صورتش کنار زدم
کیوت
دیه کنترل نداشتم بهش
چشاشو با دستش که مشت کرده بود کیوت مالید
لی لی :آروم داشتم بیدار میشدم
اصلا حال نداشتم بیدار شم
با اینکه باید ساعت هفت عصر آماده بشم‌که برم
ولی بازم‌نمیخواستم
یقه ی آلنو گرفتم و بقلش کردم
گرمای بدنشو دوست داشتم
آلن:شوکه شده بودم
از این کارا نکن تهش منو میکشی
نه اون منو نمیکشت
این حس
این حس داشت میکشت
این چی بود
آرم به گونه ی لی لی زدم
-هی لی لی پاشو ... پاشو بریم‌بیرون
یدونه از چشاشو باز کرد
لی لی :نمیخوام
-ده پاشو دیهههه
لی لی :اگه تونستی بیدارم کن
پوکر شدم
بعدش شیطون شدم
-خو لی لی کاری جز خوشنت برام نذاشتی
لی لی :برو بابا
شروع کردم به قل قلک دادنش
داد میزنه
میخندید
لی لی :بس کن .. من خیلی قل قلکیم
داشت سعی میکرد فرار کنه
دستشو گرفتم
دوتا دستشو با یکی از دستام قفل کردم
با اون یکی دستم قلقلکش میدادم
لی لی :بس کن خواهش میکنم
یهو ایست کردم
بوی موهاش
بوی ستاره و سکوفه های هلو میداد
چقد ترکیبه قشنگی بود
یه لحظه صحنه ی یه دختری رو دیدم روی درخت هلو نشسته بود و به ستاره ها نگاه گیکرد
چقدر صحنه ی قشنگی بود
ولی
خیلی آشنا بود
با صدای لی لی به خودم اومدم
لی لی :آلن خوبی ؟
-آره خوبم‌من‌خوبم
لی لی هلم داد بیرون
لی لی :منتظر بمون لباسامو عوض کنم
درو بست
این چه‌حسی بود
چرا اینقدر عجیب بود

TamedWhere stories live. Discover now