آینه

6 3 0
                                    

آلن:
لی لی قرار بود فردا بره
سفرشو به خاطر من لغو کرد
حالا باید فردا بره
همونطوری که توی‌ بغلم بود سرشو ناز میکردم
موهاش نرم بود
خیلی نرم بود
سرمو کردم توی موهاش
بوی موهاشو خیلی دوست دارم
وای نه
داشتم کنترلمو از دست میدم
کمره لی لی رو محکم گرفته بودم
نمیدونستم دارم چی کار میکنم
نفس عمیق
نفس عمیق
-لی ل...
خوابیده بود
ایندفعه محکم بقلش کردم
مثله پرنسسا
بردمش توی خونش
آروم گذاشتمش روی تختش
چرا این قدر میخوابید ؟
موهاشو زدم کنار
خیلی نزدیکش شده بودم
به صورته فوق کیوتش نگاه کردم
به لبای سرخش
یعنی رژ زده بود
نه
اون هیچ رژی نداره
رنگه خوده لباشه
یعنی اینقدر رامش شده بودم
اون منو شیفته ی خودش‌کرده بود
نزدیک تر بهش شدم
میخواستم ببوسمش
نه آلن
اگه این‌کارو کنی
اون
به خاطره بوسه ای که بهش دادی
چه بخوای چه نخوای عاشقت میشه
من نباید خوخواه باشم
ولی این آلن جذاب رو کیه که نخواد
ولی بزار
منتظر بمون تا خودش بگه
رفتم عقب
نمیخوام
انتظارو نمیخوام
انگشته شصتمو روی لباش کشیدم
یه قدم رفتم عقب
دوباره رفتم جلو
چتریاشو کنار زدم‌
پیشونیشو بوسیدم
رشته ای از موهاشو با دستم گرفتم
اون رشته ی موهاشو بو کردم
نه
نمیتونستم
بهش نگاه کردم
دستمو گذاشتم روی گونه هاش
کاشکی
ماله من بودی لی لی
از اتاق رفتم بیرون
سرفه کردم
دستمو گذاشتم جلوی دهنم
خون
خونه سیاه
نه
ته الان نه
باید از اونجا دور میشدم
افتادم روی زمین
دیه کنترلی نداشتم
آروم باش آلن
آروم باش
سعی کردم به لی لی فکر نکنم
رفتم‌جلوی آینه
چشام
نه
نباید اینطور میشد
چنتا گربه دورم جمع شدن
تبدیل به سایه هایی شبیه انسان شدن
منو روی هوا معلق کردن
چشام سنگین شد
دیه چیزی نفهمیدم
لی لی :
چشامو باز کردم
باز خوابم برده بود
همش به خاطر این جنه لنتیه
رفتم جلوی آینه قدی
پارچه از روش برداشتم
صفحش کاملا سیا بود
دستمو گذاشتم روش
آینه شفاف شد
یهو به خودم اومدم
چییی
دیروز آلن اوردتم
به ساعت نگاه کردم
واعی وقت ندارم
-چهااار
گربه ی سیاه از کابینت اومد بیرون
چهار:بله
-این نامه رو بده آلن
چهار:ول..ولی لی لی
-لطفا
چهار:تلاشمو میکنم
-مرسی
آماده شدم
رفتم روی پشته بوم ....
چهار:
حالا چی‌کار ‌کنم
نمیتونستم بهش بگم که ...
اه
-بچه هااااااا
به گربه ی جدید که اورده بود نگاه کردم
درلینا ها ؟
همه ی بچه ها از کابینت اومدن بیرون
از شکله گربه ایمون در اومدیم
یک:چی شده
صفر :راست میگه چی شده
سه :نکنه به خاطر اون پسرش
نه :وای نه
-خفه شین ... باید این نامه رو بهش بدیم ... انداختینش توی آینه آره
ده :آره
-درش بیار اگه خاطره ای درمورد آینه داره پاک کن و ببرش خونه این نامه رو هم بزار کنار تختش خاطراتشو جوری دست کاری کن که انگار خودش اومده و ... مراقبش باش ...
آلن:
چشامو باز کردم
بلند شدم
لی لی
یعنی رفته
چشمم به کاغذ روی تختم افتاد
لی لی رفته بود ...
چه دست خطه قشنگی داشت ...
چرا...

TamedWhere stories live. Discover now