سینما

8 4 0
                                    

آلن:
فیلم درباره یه پسری بود که عاشق یه جن شده بود و نمتونست اینو اعتراف کنه...منو یاد خودم انداخت ااا خب ولی لیلی که جن نبود، ، ،توی فیلم پسره قبل از اینکه بتونه به دختره عشقش رو اعتراف کنه مرد این منو برو تو فکر که ....
تصمیم گرفتم که به لیلی بگم من باید به لیلی میگفتم که دوسش دارم من باید میگفتم همینطوری زل زده بودم به فیلم ...دستمو بردم تو پاکت پفیلا...که اون اتفاق افتاد دستم خورده دستش از خجالت سریع دستمو کشیدم کنار یه چند ثانیه گذشت...

لیلی:
نمیدونم چرا وقتی دستش خورد به دستم یهو یه احساس خوبی بهم دست داد واقعا خوب بود ولی زود دستشو کشید فکر کنم خجالت کشیده بود
کنترلم رو از دست دادم بازم دلم اون احساس رو میخواست یه نفس عمیق کشیدم...دستمو از زیر بردم سمت دستش که گذاشته بود روی پاش، ،،دستشو گرفتم یهو احساس کردم یه برقی از بدنم عبور کرد...

آلن:
یهو احساس کردم یه برقی از بدنم عبور کرد...وای داشتن آب میشدم اون واقعا دست منو گرفته بود سرمو برگردوندم طرفش دستشو فشرده تر گرفتم اونم سرشو برگردوند باهاش چشم تو چشم شدم احساس کردم همین الاناس که غش‌ کنم ولی جلوی خودمو گرفتم آلنه مغرور و جذاب نباید انقدر شل باشه تو چشماش زل زدم اونم زل زده بود
اون صورت کیوت و جذابش رو برای اولین بار از این فاصله می دیدم

لعنتی چرا انقدر خوبی

دیگه داشتم دیوونه میشدم کلا فیلم رو بیخیال شده بودم ۴ دقیقه ای میشد که از فاصله ۵ سانتی به چشامش خیره شده بودم دلم میخواست همونجا ببوسمش ولی خودم رو تهدید کردم که بیخیال شم یهو گونمو بوسید و دوباره صاف نشست رو صندلی و خیره شد به فیلم سرخ شدم داشتم از خجالت بخار میشدم....

TamedWhere stories live. Discover now