پایان خوشه ناخوش

28 1 0
                                    

لیلی:(یه چیزی تو گوشه آلن میگم)
آلم:اوکی
(دوتامون با همدیگه حمله میکنیم)
(در عرضه چند ثانیه با نوره الهی که داشتیم اونو کور کردیم)
شیکازاکی:(آه اونا خیلی قوین)(در حالی که لیلی داشت میچرخید دورم و نمیزاشت برم ارچز گردنش گرفتم)(داشتم خفش میکردم و اونم دیتو پا میزد)
لیلی:(یه لحظه موهامو زدم تو صورته شیکازاکی و اون منو پرت کرد تو شیشه ها)
صحنه اهسته:(لیلی پرت میشه سمته پنجره و شیشش میشکنه و از کمرش خون میاد)
آلت:(در حالی که همینجور داشتم بهش سدمه میزدم منم پاشو گرفتم و کوبوندمش رو میزه غذا و دستاش شیکست)
لیلی:(اه ما اسیبای کمی بهش زدیم ولی اون کمره منو خورد کرده هم پاهای آلنو و کلی زخمه دیگه که عمیقه و خون ریزی داریم اگه همینجور پیش بره)
آلن:(اگه همینجور پیش بره نماتونیم شکستش بدیم)
آلن و لیلی:(تصمیم گرفتم قدرتمو افزایش بدم)(بلند شدم و با همون لباسای پاره شدم که هنوز عظمته خودشونو داشتن دستمو بردم بالا)
(دسته راستم)(و بعد....
(همه چی اروم شد)
(چشمامو بستم)
(قدرتم مثله طوفانی از زیره پام اکمد و کله موهامو لباسمو به بالا کشوندو کله تنمو در بر گرفت)
صحنه اهسته:(کله شیشه های قصر شیکس با همدیگه)
لیلی:(زنجیرای دورمو بردم سمتش)
آلن:(با شمشیری که از قدرتم ساخته شده بود رفتم سمتش)
(لیلی با زنجیر گرفتش)
آلن:(شمشیرو گرفتم جلو گلوش)
دیگه اخره خطه شیکازاکی
حرفه اخری داری
شیکازاکی:بالاخره که از دنیای مردگان بر میگردم
آلن:من فکره اونجاشم کردم
همه یه عن مالیایی که کردیه به خدا لو دادم با مدرک
برا همین خدا گفت دیگه اجازه نمیده زنده بشی
شیکازاکی:(تعجب زیاد)(چشمام گرد شد و مردمکه چشمم میلرزید و داشتم عرق میکردم)
آلن:ترسیدی اره
برو به همون جهنم
جات پیشه قیرو اتیش راحت تره
تا اسمونای با امکانات
(میخواستم سرشو بزنم که گریش گرفت)
شیکازاکو:نه ..... صبر کن
قبله کشتنم
منو ببخش
خواهش میکنم
یه فرصته دیگه
بهم بده
آلن:اخه چند تا فرصت
میخام منم مثله بابام کنی
که بهت فرصت دادو تو اونو هنگامه رفتن کشتی
برای من
هیچ حرفی از فرصت نزن
چون دیگه نمیزارم عن خوریات تو اسمونو زمین یا دنیای ارواح ادامه پیدا کنه
شیکازاکی:تو چی لیلی تو هم بهم فرصت نمیدی
لیلی:اگه....
حرفه اخری نداری
خدا حافظ
شیکازاکی:نه صبر کنید
حرفه اخری دارم
یه سواله
با حرفه اخرم
آلن:بنال دیگه جون بکن
شیکازاکی:نامی هم رفته جهنم و وز زندگی دوباره معنه
آلن:اره
شیکازاکی:خوب و حرفه اخری ندارم فقط میخام بگم که پشینونم همین
آلن:پس خدا حافظ خوب بخوابی
ما بخشیدیمت ولی باید خدا ببخشه
(و سرشو زدم)
لیلی:(جلو دهنمو گرفتم چون خون پاشید تو صورتم)
آلن:(میرم پیشه لیلی)(لباساش باز بود پاره ترم شد)
(بالمو میگیرم دورش جوری که هیچ کس نتونه ببینتمون)
(بقلش میکنم)
حالت خوبه
هوا خیلی سرده بیا بریم تا چند روزه دیگه که کامل استراحت کردیم مراسمه عروسیمون و تاج گذاریمونو با هم میگیریم
لیلی:اره باشه منم خوبم بیا بریم

خببب این پایان فصل ۱
خواننده ها تا چند وقت دیگه شروع به نوشتن فصل ۲ میکنیم
لطفا دنبال کنید
'-'

فصل دو رو توی بوک های من پیدا کنین و بخونین
Tamed:back to the first step

TamedWhere stories live. Discover now