خرگوش های پف پفی

14 4 0
                                    

کم کم داشت نیمه شب میشد و اون عادت  مسخره میکاسه که تو بالکن داشت با صدای بلند بلند ذوق هنری از خودش در می کرد رو بد جور روی مغز لیلی اسکی میرفت......
تا پادشاه اهریمنی جنیان آسورا کبیر رو احضار کرد و بهش گفت :(این بی کله واقعا هم رو مخ منه و هم همسایه ها یجوری دم دهنشو کاه گل  بگیرید ای پادشاه بزرگ !!!)))
جنگجو ی اهریمنی جنیان آسورا به خاطر علاقه ی شدیدی که به چیزای کیوت مثل توله گربه ها
توله شگها
جوجه تیغی های مینیاتوری
چیزای پشمالو
و به خصوص موجود ابر کیوتی مثل لی لی داشت .....
چنگک اهریمنی (ای موجود حقیر آدم باش ){{_اسم چنگکه،⁦╮(. ❛ ᴗ ❛.)╭⁩،_}}
که دست به دست در خاندان جنگجویان  جنیان گشته بود رو برداشت و با تمام قدرت مثل گربه نر به میکاسه حمله کرد.....
اما جنگجوی اهریمنی آسورا در آنی از ثانیه غیب شد
و چند دقیقه بعد لیلی با قیافه ی شاکی گفت:میکاسه ی کلی کلمی🥦!!!!اگر تبعبیدش کرده باشی بعد شیاطین خار دار با پشمک حاج عبدالله دارت میزنم😤 تازه باهاش دوست شده بودما🥺🥺
میکاسه نیشخندی زد و

گفت :نگران نباش فقط تلپورتش کردم بعد (خرگوش های پف پفی🐰) اونجا بهش بیشتر هم خوش میگذره !!!!!

و در ۳ صدم ثانیه خزید پشت لیلی دستشو روی شونه هاش گذاشت و گفت : تا وقتی کسایی مثل منو مینکل باهاتیم دیگه نیازی به اون آسورای ناز  نازی یا اون پسره برای دوستی نداری!!!!!

لیلی دست میکاسه رو با انزجار  از روی شونه برداشت و گفت : آهان یادم رفته بود که هنوزم داری برای اون مینکل گور به گور شده دلا راست میشی!!!!
اون باید از داشتن چنین سگ باوفایی🐶 مثل تو به خودش بباله😒
میکاسه: حالا چه سگ ولگرد باشم چه دست‌آموز برای تو که فرقی نمیکنه نه !!!
چون چه با من یا بی من ، تو همیشه دغدغه ی اول مینکلی !!!

لیلی: (صد سال سیاه اون هیچ حقی ندارد تو زندگی خصوصی من دخالت کنه😠 )

میکاسه:( شاید حق نداشته باشه....
ولی قدرتشو داره !!!!!!!!
دخالت تو زندگی تو راحت ترین کاریه که از پسش بر میاد .
میکاسه به سمت لیلی اومد ، دستشو روی شونه های اون گذاشتو گفت:(مینکل اگر. اراده کنه می‌تونه هر آدمیو از زنگی تو حذف کنه ....
پس اگر به خودت فکر نمیکنی  به همون پسره آلن فکر کن که به خاطر نزدیک شدن به تو قراره چه بلایی سرش بیاد!!!!!
یا بهتره بگم سرش بیارن

قیافه ی لیلی بد جور به هم ریخت انگار انگار که واقعیت  وحشتناکی رو مثل ماهیتابه کوبونده باشن تو صورتش......

میکاسه بعد از تموم شدن حرفش  دستش رو از شونه  لیلی برداشت از بالکن پایین پرید و توی مه زیر خونه ی لیلی که صاف به دنیای جنیان میرفت محو شد........

TamedWhere stories live. Discover now