زندگیه دوباره

8 0 0
                                    

لی لی :
مثله دیوونه ها بسته بودنم
میخندیدم
داد میزدم
و بازم میخندیدم
-الان منو داری توی دوربین میبینی نه ....
میخندیدم
دکترا از پشته شیشه نگام‌میکردن
-ترس ... هوممم ترس حس میکنم
د سبندامو باز‌کردم
قدرتام داشت پیشرفت میکرد
فقط مثله یه سایه شدم
تمام بدنم سیاه شده بود
بوی روح داکو و میکاسه رو حس کردم
اومده بودن اینجا
وحشت کرده بودن
خندم گرفت
همه جا رو تاریک کردم
فقط چشام که نور میداد معلوم بود
فلش‌بک :
کتکم‌ میزدن
موهامو میکشیدن
واقعا اینجا تیمارستانه
یه لگد زد توی شکمم
خون بالا اوردم
حال :
داکو :
میدونستم اینطوری میشه
به میکاسه گفتم
برای همین گذاشت اونجا بمونه
الان خودشو نشون داده
همه جا تاریک شد
واو
لی لی
میدونستم اینکارارو میکنی
تو واقعا دیوونه ای دختر
نیشخند زدم
دیوارارو شکوند
سقفو از سره راحش بر داشت
با سرعت رفت و داد زد : پس آسمونی که میخواست سالم بمونه اینکارو با ما میکنه هاااا خودم خرابش میکنم
خراب کردن قلم روعه آسمونی
چیزیه که همه ی جن زاده ها میخواستن
۰ون قبلا اونجا قلموروشون بوده
ولی بعد از شکنجه ها ... قبول کردن
و جن زاده هارو کشتن
فقط چنتا باقی موندن
منو میکاسه و لیلی
اون دوتا از این حقیقت خبر نداشتن
ولی وقتی من یه جوری به لی لی گفتم
قبول کرد
نقشم گرفت
آسمون ابری شد
بارون اومد

الماسه آلن

روحش اونجاست
الماسه رو بر داشتم
بهش نگاه کردم
روح آلنو دیدم
فقط یه بدن میخواست

میکاسه : داکو به نظر نباید جلوی لی لی رو بگریم
به میکاسه نگاه کردم خندیدم
-میکاسه یعنی هنو نفهمیدی اون قلمروعه نابود نمیکنه ....پسش میگیره
میکاسه :چی
-اونجا قبلا ماله ما بوده


الماسو بر داشتم رفتم به دنیای زیرین
الماسو شکوندم
روحه آلن به همراعه قدرتای شیطانی رفت
روحش همون بو رو میداد
دقیقا همونو
ولی با وجود قدرتای شیطانی
اون الان قدرت مند بود
خیلی قدرت مند

آلن :
چشامو باز کردم
الان یه بدن بی روح پیدا کردم
یه پسر هم قدو قواره ی خودم ولی با موهای آبی
اوه چه جذاب بوده
ولی باید بدنه خودمو پیدا کنم
مادرم اونطوری نشون داد که لی لی
عذاب بکشه
و قدرتاش معلوم بشه و آسمونو نابود کنه
ولی
یه جای کار میلنگه
با کمی از قدرتام حرکت کردم
نباید زیاد استفاده میکردم
این بدن دووم نداشت
از دنیای زیرین رفتم بیرون
به آسمون نگاه کردم
نگاه با لی لیه بد بخت چی کار کردن
به توپه بنفشی که دودای سیاه توش بود نگاه کردم
داکو بم داد
گفت فقط به جایی که میخوای بری فکر کن
بکوپش روی زمین
توی سیاه چالی که درست میکنه بپر.
بعد از پایین توپ به بالا میفته بگیرش
اسمش ایدا بود
چه چیزی
به قلم روعه آسمونی نگاه کردم
بهش فکر کردم
توپو زمین کوبیدم پریدم توی سیاه چال

TamedDove le storie prendono vita. Scoprilo ora