صف

2 1 0
                                    

آلن:(باید هر چه زود تر از اینجا خلاص بشمو یه بدنه خوب پیدا کنم با لیلیرو تا نریسیده به شیکازاکی که نابودش کنه و انتقامه منو بگیره باید جلوشو بگیرم
شایدم نه
خودم میرم کمک و با هم نابودش میکنیمو اسمونو متعلق به خودمون میکنیم همونجور که قبلا بود)
(تا کسی حواسش نبود از صف خارج میشمو میرم سمته بیمارستان تا تو سر خونش یه جنازه ی قوی پیدا کنم)
(وای اینجا خیلی سرده)(درارو یکی یکی واز میکنم)
(یه بدنه خوشگلو قویو بر میدارم)
(از اونجایی که دیگه از اون بدنه کله ابیه در اومده بودم و روح بودم کسی منو نمیدید ولی خوب زود تر یه جسد پیدا کردم که یه وقت بر نگردم دنیای ارواح)(از اونجایی که فاصله زمانه میونه بعداست برای همین لیلیو چند ثانیه معلق رو هوا دیدم)(خوب اینم از بدن)(از اونجا زدم بیرونو شروع کردم به بالارفتنه طبقات)(از اونجایی که اون الماسی که فرشته ها بهم زده بودن هنه قدرته شیطانیمو کشیده بود بیرون الان یه فرشته ی خیلی بیش از حد قوی بودم)(و مثله برقوبود میرفتم بالا تا به لیلی رسیدم که تو طبقه ۴ تا مونده به اخر افتاده بود)
(زود تر بلندش کردم که تا کسی ندیده بردمش تو دست شویی مردونه تا کسی مزاحممون نشه)لیلی .....پاشو....حالت خوبه(واای خاک به سرم نگاش کن لاغرو مریض و دیوونه شده از دسته من خیلی رنگ پریده و کبوده موهاشم خشکن با هر لمس یه المه میریزه ازش انگار داشتم که فسیل رو لمس میکردم ولی اون هنوز همون لیلی ای بود که من عاشقشم)(هیچوقت تو اخرین لحظه های عمرم اون حرفایی که زدو یادم نمیره)(اشک از چشمام میاد)
لیلی:(چه بوی خوبی...داره منو دیوونه میکنه دوباره.....اون بو.....خیلی اشناست.....نه نمیتونه باشه.....اون مرده و من الان فقط باید انتقامشو بگیرم.......نه نه حتی ترزه گرفتنش نبظه قلبش گرمای بدنش حالته نشستنش)(اون......آلنه من متمعنم)

TamedTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang