پیراهن آبی

7 4 0
                                    

لی لی با یه پیرهان آبیه کمرنگ با خطوط سفید و یه دستبندی که شبیه آسمون بود
چقدر کیوت و خوشقل .
اون
چرا
باعث میشد
صدای یه زنگوله توی قبلم بشنوم
یاده اولین باری که دیدمش افتادم
باهم رفتیم بیرون
فقط بهش خیره شده بودم
لی لی
کاشکی میشد زمان میایستاد و من بهت فقط نگاه میکردم
زمان متوقف شد
لی لی
تو زیبا ترین خاص ترین دختری هستی که دیدم
به صورتش که توی زمان ایستاده بود نگاه کردم
میدونستم متوقف کردنه زمان کاره خودم بود
به خاطر قدرتای شیطانیم همش به خاطر الماسه
این حس الکیه
دستم رو روی گونش گذاشتم
ولی بازم
مایه ی افتخارمه عاشقت باشم
لی لی
چه اسمه قسنگی
ازش فاصله گرفتم
زمانو ول کردم
همچی به حرکت در اومد
هنوز بهش زل زده بودم
لی لی :آلن ... چیزی شده
"لی لی تو خیلی خوشقلی ... خیلی کیوتی ... خنده های قشنگی داری ... نمیتونم .. حس میکنم که بدون تو هیچی ندارم .. لی لی من عاشقتم"
اینو جمله ای بود که با خودم زمزمه کردم ولی بخ جاش
گفتم :
هیچی چیزه خاصی نشده
این حس عشق بود
لی لی خندید
دوباره عشقو حس کردم
چطوری باید بهش میگفتم ؟
آرکم دستام به دستاش خورد
به روش نیورد
ولی من میخواستم دستشو بگیرم
از دمه یه کوچه پس کوچه رد شدیم
نه الان نه
به لی لی نگاه کردم
قدرتای شیطانیم
این الماس کوفتی
کاش‌کی باعث نشه بترسونمش
لی لی :بریم سینما
آلن:فکر خوببیه
آره شاید وقتی داشتیم پفیلا میخوردیم دستت به دستتم بخوره و دستتو محکم میگیرم قول میدم
خنده ی شیطانینه نباید بش آسیب بزنم باید کنترل کنم
بلیط سینما رو خریدم
یه گوشه نشستیم
و فیلم‌شروع شد...
 

ووت فراموش نشهههههه

TamedWhere stories live. Discover now