سلام دوستان عزیزم!
ممنون که این فیک رو برای خوندن انتخاب کردید.
توجه داشته باشید که داستان کاملاً تخیلی و زائده ی ذهن بنده است و قصد توهین به هیچ شخصیت و آیدلی رو نداره.
ممنون از شما.❗❗هشدار❗❗
این فیک شامل حرف های رکیک، صحنه های دلخراش، قتل، تجاوز و ...می باشد.
اگه دوست ندارید لطفا از خوندن این فیک صرف نظر کنید.
ممنون از شما.***
The monster has fallen in love
فیک هیولا عاشق شده است!
تهیونگ ترسیده به موجود وحشتناک روبهروش خیره بود و از بوی متعفن مُردار کمکم داشت بالا میآورد.
موجود بد ترکیب، با اون چشم نقرهای کورش بهش خیره بود و پوزخند میزد.
ماسک مزخرفی به طور نصفه روی صورتش بود که فقط قسمت سوختگی زشت گونهاش رو رو به طرز مسخرهای از دید مَردُم پنهان کرده و موهای بلند و نامرتبش به سه قسمت تقسیم شده که هر قسمت یک رنگ بود.
درست مثل یک حیوان روی پاشنههای پاهاش جلو اومد و جلوی پای تهیونگ نشست و مستقیم به چشمهای خوشرنگ و وحشتزدهاش خیره شد.
بدن افسر تازهکار با دیدن این حرکت بیشتر از قبل لرزید و با بغض دندونهاش رو محکمتر بهم فشرد، دوست نداشت به موجود عجیبوغریبِ روبهروش ترسش رو نشون بده.
موجود با دستهای زخمی و کثیفش دست نرم و سفیدش رو به دست گرفت و طی حرکتی سرش رو روی شلوار پاره شدهاش گذاشت.
تهیونگ از ترس غالب تهی کرده بود، جرات حرف زدن و حرکت اضافه نداشت ولی با دیدن این حرکت؛ از کثیفی موجود مقابلش که اسم انسان رو یدک میکشید، حالش بد شد و با حالت چندشی نگاهش رو از پاهاش گرفت و ترجیح داد به جنازههای تکه شده توسط مرد نگاه کنه.
دستش هنوز توی دست اون موجود فشرده میشد و هر لحظه منتظر بود دستش توسط هیولا کنده و خورده بشه اما با حرکت بعدی مردِ روبهروش چشمهاش از تعجب و بهت، گرد شد.
هیولا دست مردِ بیچاره رو روی سرش گذاشت و شروع به حرکت دادن کرد.
انگار که میخواست تهیونگ نوازشش کنه.
از نظر تهیونگ، اون هیولا درست مثل سگی بود که نیاز به محبت داشت.***
( ده روز قبل )
€دوباره یگ گروه گردشگری دیگه توی اون منطقه ناپدید شدند، خانوادههاشون دیروز گزارش گم شدنشون رو دادند. مثل اینکه قرار بوده سه روز قبل برسن خونه ولی دیر کردند و حتی گوشیهاشون یا در دسترس نبوده و یا خاموش بوده.
تهیونگ کمی از قهوهاش نوشید و به بیون بکهیون، مافوقش، نگاه کرد.
-به نظرتون کار کیه، قربان؟بکهیون گازی به شکلات داخل دستش زد و عکس چند نوجوان دختر و پسر رو به تختهی چوبی اتاقش در کنار بقیه قربانیها با چسب چسبوند.
€از نظر من نمیتونه کار یک نفر باشه! به نظر میآد کار یک گروهه.
YOU ARE READING
The monster has fallen in love
Fanfiction🔞 چی میشه اگه یک هیولای آدم خوار یک روزی عاشقه شکار دلبرش بشه؟ کاپل اصلی: kookv/vkook کاپل فرعی: سکرت ژانر: عاشقانه، اسمات، دارک، جنایی و... وضعیت فیک: کامل شده.