part 27

6.8K 1.1K 441
                                    


( هشدار❗
دوستان این صحته شامل اسمات می باشد اگه دوست ندارید لطفا رد کنید و از پایان اسمات به بعد بخونید. ممنون از شما😊)

***
تهیونگ بدنِ برهنه ی پسر رو در آغوشش محکم فشرد و بوسه های ریزش رو نثار بازو و گردنش کرد.
دست دیگه ی پسرِ بزرگتر بین رون های بهم چفت شده ی خرگوشش رو می مالید و از عمد و با شیطنت گه گاهی دستش رو نوازش وار تا کناره های عضوِ پسر با ملایمت می کشید.
جانگ کوک در آغوشش تکون می خورد و هر از گاهی از شدت لذت آهی می کشید.
کم طاقت شده بود ولی نمی تونست کاری انجام بده.
اون به تهیونگ قول داده بود تا امشب خودش رو در اختیارش بزاره تا پسرِ بزرگتر لذت واقعی رو بهش نشون بده؛ پس فقط باید سکوت می کرد و از دست های گرم دلبرش روی بدن یخ زده اش لذت می برد.
دلش می خواست صورت دلبرش رو ببینه ولی تهیونگ پشتش دراز کشیده و اجازه نمی داد به پهلوی چپش بچرخه.
دست پسرِ بزرگتر بالاخره از مالش پاهای سفیدِ عضلانی
و در عین حال زخم خورده اش گذشت (رد شکنجه هایی که روی بدن جانگ کوک ردش مونده) و به سمت نیپل تقریباً قهوه ای روشن و سفت شده اش رفت.
نیپل پسر رو بین دو انگشتش گرفت و کمی کشید که صدای آخ و ناله ی جذاب خرگوشش بلند شد.
نیشخندی به پسر زد، همونطور که کار خودش رو انجام می داد، کمی بدنش رو بلند و از پشت خودش رو روی صورت جانگ کوک خم کرد.
سینه ی برهنه اش رو به بازوی پسرِ کوچکتر تکیه داد و با چشم های خمار و زیباش به صورت عرق کرده اش زل زد و لب هاش رو با زبون لیسید.
جانگ کوک به چشم های خواستنیه دلبرش نگاه کرد و لب های خیسش رو از هم گشود.
تهیونگ بدون اینکه تحملی روی خودش داشته باشه با دیدن اون صحنه جذاب به سمت جلو خیز برداشت و اون دو تیکه گوشتِ بی مزه که فقط برای اون مزه ی شیرین و لذت بخش داشت رو بین لب هاش گرفت.
دستش رو از دور گردن پسر رد کرد و اون رو بین بازوهاش اسیر کرد و با شدت بیشتر لب هاش رو مکید.
جانگ کوک گوشتِ رون تهیونگ رو که روی پاش بود رو بین پنج انگشتش فشرد و با بی تجربگی به بوسه های خیس پسرِ بزرگتر جواب داد.
اون فقط بلد بود لب هاش رو روی لب های تهیونگ بماله و این نوع بوسه براش تقریباً جدید بود.
پسرِ بزرگتر عقب کشید و بی طاقت خودش رو به جانگ کوک مالید.
پسرِ کوچکتر از حس عضوش که به رون و باسنش کشیده می شد، دوباره نالید و با لحن ملتمسی گفت: +لط...فاً...

خودش هم نمی دونست برای چی التماس می کنه و این چه حس نابیه که زیر شکمش می پیچه و باعث حرکت عضوِ خیسش می شه ولی هر چی بود حس خوشایندی داشت.
تهیونگ نیشخندی زد و دیگه بیشتر از او معطل نکرد.
انگشت هاش رو سریع توی دهنش خیس کرد، پاش رو بین پاهای جانگ کوک گذاشت و از هم فاصله داد.
انگشت خیس و ظریفش رو به سمت حفره ی پسر برد و به نرمی واردش کرد.
جانگ کوک از درد نالید، چشم هاش رو محکم بهم فشرد و بازوی تهیونگ که زیر سرش بود رو گاز گرفت.
صورتش درهم شد و دلش از درد ضعف رفت.
-آخ! درد گرفت نامرد!

The monster has fallen in loveWhere stories live. Discover now