***#رگ هر دو تا دستش بریده شده! خون زیادی از دست داده و نبضش کند می زنه.
لب های خشکش و رو با زبونش لیسید و مضطرب پرسید: -خودکشی کرده یا کسی بهش صدمه زده؟ زنده می مونه؟
دکتر درحالی که سوزن متصل به کیسه ی خون رو به رگِ دست هوسوکِ رنگ پریده وصل می کرد، جواب داد: #خودکشی کرده اگه به بیمارستان برسیم امکان زنده موندنش هست ولی اگه اینجا بهش شوک دست بده ممکنه بمیره!
دست هاش رو عصبی بین موهاش کشید و به پسرکِ برهنه زل زد.
هنوزهم نمی تونست تصویر اون لحظه ای که هوسوک رو برهنه و غرق در خون روی تخت پیدا کرد رو از ذهنش دور کنه.
از اینکه دیر رسیده بود به شدت عصبی بود و دلش می خواست سرش رو به دیوار بکوبه.
اون پسر براش مهم بود!
اون کسی بود که حالا چه به عمد، چه دوستانه سعی در فراری دادنش کرده بود و البته که تمام مدت هم حواسش به عشقِ عزیزش بود؛ پس براش مهم بود.
نگاهی به بدن پسرِ بی هوش انداخت.
از آثار کبودی، چاقو و رد شلاقی که روی تنش مونده، مشخص بود دوباره بهش تجاوز شده؛ پس رو به دکتر با لحن جدی گفت: -لطفاً ازش تست تجاوز بگیرید و برای تعیین دی ان ای به آزمایشگاه اداره بفرستید!دکتر سری به معنای مثبت تکون داد و بالاخره بعد از چهل و پنج دقیقه هلکوپتر که درواقع همون آمبولانس هوایی بود روی سقف بیمارستانِ سئول نشست و پرستار و پزشک ها برای بردن هوسوک با عجله به سمتشون دویدند.
****
تمام مدت پشت در اتاق عمل منتظر دکتر ایستاده و انقدر حالش بد بود که نمی تونست کاری جز انتظار انجام بده.
چند ساعت از بردن هوسوک به اتاق عمل گذشته و دکتر هنوز بیرون نیومده بود.
آهی کشید و به دیوارِ سفید تکیه داد.
قرار بود دو همکارش، هان سولی و پارک جین یونگ، از مَردُم دستگیر شده ی روستا به جز یونگی بازجویی کنند و البته بازجویی هواسا رو هم که به خاطر عفونت پاهاش توی بیمارستان بستری شده رو هم قرار بود، خودش انجام بده.
نفسش رو با شدت بیرون فرستاد که سربازی نزدیکش شد و احترام نظامی گذاشت.
با دست آزاد باشی گفت و منتظر به پسر جوان خیره شد.
# افسر کیم! لیست تمام افرادی که نوشته بودید رو بررسی کردم ولی چند نفر کم بودند و کمی تحقیق درموردشون کرد.تهیونگ اخمی کرد و و لیست رو از دست سرباز گرفت.
-دقیق چه کسانی نبودند؟سرباز با احترام جواب داد: #کیم نامجون، کیم سوکجین، سه بچه ی خردسال و مین جیمین. در مورد پنج نفر اول هیچی نتونستیم پیدا کنیم انگار آب شدند رفتند توی زمین اما درمورد مین جیمین متوجه شدیم دیروز ساعت شش عصر در تیمارستان... توسط برادرش، مین یونگی، بستری شده!
تهیونگ سری به معنای فهمیدن تکون داد و با گفتن کارت خوب بود، سرباز رو مرخص کرد که همون لحظه دکتر بالاخره از اتاق عمل خارج شد.
پسر با نگرانی به سمت مرد دوید که دکتر با لبخند به آرامش دعوتش کرد و گفت: # خطر رفع شد! فعلاً بی هوشه. برای اطمینان بهتره امشب بمونه و اگه حالش بهبود پیدا کنه تا نهایت دو روز دیگه می تونه مرخص بشه.
YOU ARE READING
The monster has fallen in love
Fanfiction🔞 چی میشه اگه یک هیولای آدم خوار یک روزی عاشقه شکار دلبرش بشه؟ کاپل اصلی: kookv/vkook کاپل فرعی: سکرت ژانر: عاشقانه، اسمات، دارک، جنایی و... وضعیت فیک: کامل شده.