پارت12
- قسم میخورم که اگه به من دست زدی خودمو میکشم . اون وقت دیگه هیچ وقت منو نمیبینی!
ویینگ آرام زمزمه کرد .
عقرب ، ویینگ را رها کرد ، چند قدم عقب رفت .
تردید در چشم هایش مشخص بود . او عاشقانه ویینگ را دوست داشت و هیچگونه دلش نمیخاست به او آسیبی بزند. ویینگ دست هایش را مشت کرد ، میدانست نقشه اش جواب داده ، پس ادامه داد :
- میتونی منو برای خودت کنی ولی بدون بعدش جسد منو توی آغوش میگیری !
عقرب دوباره به سمت ویینگ حمله کرد و فریاد زد :
× خفه شووووووووو!
ویینگ از ترس لرزید ولی همچنان با جدیت به چشم های عقرب خیره بود تا جدی بودن خودش را ثابت کند .
× اگه به خودت صدمه ای بزنی اون وانگجی حرومزاده و خانوادشو میکشم و استخوناشونو خورد میکنم! اگه به تار موت کم بشه گوسو رو به خون میکشم! ویینگ تو جرعت اینکار رو نداری !
- برام مهم نیست با وانگجی چیکار میکنی ولی اینو مطمئن باش اگه انگشتت بهم بخوره دیگه منو نمیبنی !
عقرب دستی بر موهای سیاه براقش کشید . چند قدم عقب رفت تا به ویینگ فضا بدهد .
× سریع لباس هاتو بپوش ، برت میگردونم قلعه.
ویینگ نفس آسوده ای کشید، با تمام سرعت لباس هایش را پوشید و همراه عقرب به قلعه بازگشتند.
باران بند آمده بود و بوی خاک خیس خورده فضا را پر کرده بود .
ویینگ به آرامی در کنار عقرب قدم بر میداشت؛ انگار نه انگار که همین چند لحظه پیش همین آلفا قصد داشت بی آبرویش کند!
عقرب در فکر بود ، عصبانی از خود که چرا نتوانسته جلویخودش را بگیرد و نزدیک بود بهویینگ تجاوز کند! خودش را سرزنش میکرد که چگونه باعث شده ویینگ زیبایش اشک بریزد! حالا او چه فرقی با یک متجاوز دارد؟
ویینگ قدم هایش را تند تر کرد کهزودتر به اتاقش برسد ، با نزدیک شدن به جینگشی ، بدون توجه به عقرب دوید داخل اتاق شد و در را بست ؛ و عقرب به او حق میداد که چنین کند.
.....
.....
شب بود .
صدای برخورد قطره های باران با سقف چوبی جینگشی ، سکوت اتاق را شکسته بود.
ویینگ به خدمتکاران دستور داده بود آب داغی برای استحمام او اماده کنند ؛ بعد از آماده شدن آب داغ، خدمتکاران را مرخص کرد و بعد لباس هایش را در آورد و وارد وان چوبی شد .
در این مدت به خاطر نخوردن دارو های مختلف ضد بارداری ، از وضعیت بدنی بهتری برخوردار بود . داروهای ضد بارداری او را ضعیف تر میکردند.
ویینگ امگای ضعیفی نبود ولی با خوردن اون داروها ، برخلاف این ثابت میشد.
تا قبل از ازدواج هیچ دوره هیتی نداشت چون سن کمی داشت و تجربه سکسی نداشت . بعداز ازدواج هم هیچ دارو جلوگیری از هیت نخورد چون همیشه وانگجی بود که مراقب او باشد ، البته تا قبل از امدن لو!
امشب ویینگ هیت میشد و وانگجی کنار لو بود!
ویینگ به اون اهمیت نمیداد چون نمیخاست خودش را بیشتر از این ناراحت کند . اون معتقد بود هرچی بیشتر به چیزای ناراحت کننده فکر کنی بیشتر ناراحت میشی و اون نمیخاست که غم و غصه اون رو از پا در بیاره و لُو ، برنده این بازی بشه!
YOU ARE READING
𝒊𝒕 𝒊𝒔 𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒍𝒂𝒕𝒆 𝒇𝒐𝒓 𝒍𝒐𝒗𝒆🍶🔞
Fanfictionنام فیک: برای دوست داشتن هیچ وقت دیر نیست «It is never too late to love» ژانر: امگاورس، اسمات ، هیستوری ،دراما نویسنده : هنرمند کاپل : لان وانگجی و ویینگ ، وانگشیان نسخه امگاورس آنتمید #Untamed نویسنده فیکشن ییژان «#𝒔𝒆𝒙𝒚_𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆_𝒃𝒖𝒏𝒏�...