11_ سگ مستی.
ووت و کامت یادتون نره.
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━-( تب طلا 1848_1855 کالیفرنیا . دلیل اصلی افزایش همجنسگرایی و روپسی های مرد .¹)
هکتور بلند بلند سرتیتر روزنامه رو بلند میخونه و پوزخند میزنه .
آقا منشانه پاشو رو پاش میندازه و مقداری از قهوشو مینوشه.
سرمو بیشتر داخل کتاب فرو میبرم . نسبت ب روز اولی ک دیدمش زمین تا آسمون فرق کرده اما هنوزم همون آشغال سابقه. بی دلیل حرف نمیزنم.
شروع همه تغییرات از همون روزی ک با ایزابلا دعواش شد به وقوع پیوست.
با تمام وسایلش ، عمارت رو ترک کرد. چیزی از کسی نپرسیدم اما زمزمه ب گوشم رسوندن ک عمارت سرسبز ریونا رو ب دریاهای کابونا ترجیح داده .
میخواست تجارت پدرش توی لنگر گاه رو ادامه بده . مشخصه کارش گرفته چون زیاد ب ریونا سر نمیزنه .
+( هکتور پسرم چرا ی عروس زیبا برای من نمیاری؟ )
ب وضوح صورت پسر چشم عسلی تاریک شد .-( چرا ب جیمز نمیگی مادر؟ برات حرمسرا راه میندازه .)
ایزابل از طعنه هکتور خوشش نمیاد و با دلخوری باد بزن رو جلو صورتش میگیره .جیمز سر میرسه و صدای آزار دهندشو بلند میکنه :( مامان ازین جنتلمن بی بخار ب دل نگیر .ی خری پیداش میشه این سگ اخلاق ازش خوشش بیاد .)
کنایه جیمز از بی بخار بودن اشاره مستقیم ب پای سوم توی شلوار جنس مذکر میکنه .
چشم غره هکتور قدرت منجمد کردن ی استخر رو داره. اگر از چشمام سگ بیرون میومد و جیمز رو جر میداد تعجب نمیکردم .
چرا انقدر نسبت به زن گرفتن حساسیت نشون میده؟ نکنه دلش پیش کسی گیر کرده؟ فکر اینکه ممکنه این کوه یخ عاشق شده باشه محال به به نظر میرسه. امیدوارم کارما بزنه.
حوصلم از مذخرف گویی سالزمن ها سر میاد .
حجم بالا اطلاعات چند ساعت پیش دارن مغزمو له میکنند .Flashback :
+{ شاید ساهارا خود منم ! }
با کلافگی دستمو تو موهام میبرم و پوف میکشم .
هوا بیرون نسبتا گرگ و میشه و دیدمو ب فضا کم کرده. پس کتاب مترجم رو زیر بغلم میزنم و از غار عجایب بیرون میرم .
گشتن طونل ها بیشتر از 40 دقیقه وقتمو میگیره . اما دست کم تونستم تک تکشون رو شناسایی کنم و بفهمم ب کجای خونه راه دارن .
الان پشت دیوار اوتاق ایزابلام . از بیرون صدای همهمه میاد . گوشام رو تیز میکنم ک بفهمم بیرون این راهرو های مخفی چی میگذره .
+( خوش اومدی پسرم، بشن . )
-( متشکرم مادر. )
صدای مردونه جدیدی وارد فضا میشه . هکتوره !