28_ کریسمس
ووت و کامنت یادتون نره.
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
بعضی از خدمه درخت کاج رو با توپ های رنگی رنگی ، ستاره طلایی و ... تزیین میکنند. بعضیها با آراستن شومینه مشغولند. از آشپز خونه بوی شیرینی نارگیلی و پرتقالی میاد.
بر خلاف همه این ها من بی تفاوت روی صندلی پهن شدم و هر از گاهی خمیازه میکشم.
دختر مو قهوهای دور خودش میچرخه بلند بلند میخونه: (کریسمس مبارک. )
وقتی با قیافه پکر من رو به رو میشه میخوره ت برجکش و میپرسه:( هی چته اخمالو؟ باید بخندی.)
رو صورتم خم میشه و گوشه لب هامو میکشه. ی منهنی تهوع آور ب وجود میاد. سرمو از بین دست هاش بیرون میکشم.
-{ نکن.}
+( چته بداخلاق؟)
-{ ی مهمونی خسته کننده دیگه با اشراف زاده های از دماغ فیل افتاده میخاد چ ذوق و شوقی داشته باشه؟ مزخرفه.}
+( کاش هکتور هری رو با خودش بیاره.)
-{ معلومه ک نمیاره. اون آشغال بردتش ک منو عذاب بده.}
با خشم دندان هامو رو هم میسابم.+( بهتره بری حاضر شی. چیزی تا غروب نمونده.)
مسیرمو ب اوتاق میکشونم. حالا ک ایزابلا داره با این مهمونی عذابم میده چرا من ندم؟
لباس گیپور مجلسی مشکلی کوتاه رو ک از قبل سفارش دادم از کاور بیرون میارم. این لباس پاهای سفید و سرشونه های ظریفمو ب خوبی ب نمایش میزاره. بعد تکمیل کردن تیپم با اکسسوری کفش های قرمز پاشنه سه سانتی و سرویس یاقوت های سرخ جلو آینه میرم. درخشانتر از ستاره روی درخت کاج شدم.
مخوام از حسادت بکشمت نامادری افریته ام.تق تق ...
-{ بیا تو .}+( اولالا ... نگفتی میخوای امشب ایزابلا رو سکته بدی.)
چشمکی بهش میزنم و رو صندلی میز لوازم آرایش میشینم.-{ خوب؟}
+( آها یادم رفت بگم. مهمونا اومدن زود تر بیا پایین. )
-{ باشه برو.}
.
.
.+( لعنت بهت سارا آلن چرا انقد طولش دادی؟)
دختر مو قهوه ای تو گوشم زمزمه میکنه.-{ وقتی میبینی خط چشمم انقدر صاف و تمیز در اومده حق نداری بگی چرا دیر کردی.}
قبل اینکه قدرت اعتراض داشته باشه ب سمت اشراف زاده های کلاه گیس به سر میرم.
-{ شب قشنگیه سِر فرانچ مگه نه؟ مرسی ک تشریف آوردید. باعث افتخارمه که تو عمارتم میبینمتون.}
مرد سن و سال دار با شگفتی ب دختری زیبا رو به روش چشم دوخته.