51_ آغاز جدید.
چپتر آخره:) ووت و کامنت یادتون نره.
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
+( خانم مطمئن اید؟)
نفس عمیقی میکشم و جواب میدم:
{ نه! ولی مجبورم.}اگر تو این خونه بمونم عقلم رو از دست میدم.
+( هر جور راحتید.)
مرد در اصلی عمارت رو با زنجیری به کلفتی گردن اش میبنده.
-{ اساس و چمدون ها رو بار کردین؟}
مرد مو بلوند جواب میده:
( بله خانم حاضره. میتونستید از قطار استفاده کنید. این همه راه با درشکه طاقت فرساست.)-{ از قطار خوشم نمیاد. برو درشکه و آماده کن و حواست باشه کارگر ها به وسایلم آسیب نزنند.}
+( چشم خانم.)
جلو در عمارت به این بزرگی ایستادم ولی حس میکنم وزن خاطره های توش از خودش سنگین تره. میدونم وقتی برم گلهای رز پشت باغ خشک میشن. درخت های میوه از بار میوفتن و این خونه دیگه مثل قبل نیست. اما این عاقلانه ترین تصمیمی بود ک گرفتم.
اینجا خیلی وقته ک خونه من نیست. فقط خیلی دیر فهمیدم. خونه من همون موقع ک ایزابلا سالزمن وارد زندگیم شد از بین رفت. هنوز هم گاهی دلتنگ خونه میشم. حتی با این که ازم گرفتنش.
+( خانم همه چی آماده است.)
برای مردی ک در فاصله دو متری ام ایستاده سر تکون میدم.خداحافظ عمارت نفرین شده. دوست ندارم هرگز ببینمت.
اینجا باید نقطه پایان این ماجرا باشه نه ؟
هیچ پایان خوشی وجود نداره، همش یه توهم موقته.
.
.
.2002 میلادی _ مارسی"Marseille" / فرانسه
دختر چشم سبزی ک دستش تو دست منه با اشتیاق جیغ میکشه:( مامان من اون کتابو میخوام.)
ناچار جلو ویترین کتابفروشی متوقف میشم. انگشت کوچولو شو روی شیشه شفاف ویترین فشار میده و با لحن بچگونه اش میگه :( اون کتاب.)
دختر بزرگتر که چشم هایی مشابه خواهر کوچک ترش داره غر میزنه:( آریا تو ک نمیتونی کتاب بخونی. بیا بریم.)
دختر کوچولو با عصبانیت کیوتش سمت خواهرش بر میگرده و میگه:( نخیر خیلی هم بلندم. خانم معلم چند تا از حروف الفبا رو یادمون داده.)
هارمونی موهای مشکی خرگوشی و اخم بامزه رو ابرو هاش خوردنی ترش کرده.
دختر بزرگتر ک موهای روشنی داره پوف میکشه.
با لبخند به دختر کوچولو میگم:
{ واسط میخرمش ولی باید قول بدی کثیف یا خرابش نکنی.}دختر کوچولو دست چپش رو روی قلبش میزاره و دست راستش رو بالا میاره. سپس خیلی جدی میگه:
( من آریانا وست آلن / Ariana West Allen در حضور جهانیان قسم میخورم از جونم برا حفظ کتاب مایه بزارم.)