35: نامه

8 3 0
                                    

35_ نامه

ووت و کامنت یادتون نره.

━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━

-{ دفتر خاطرات مسخره ام کاش ب جای بر و بر نگاه کردنم قدرت حرف زدن داشتی!

هیچی اون جور ک میخاسم نشد. صبح ها قبل از طلوع با چشم درد بیدار میشم و تا نیمه شب مشغول رسیدگی ب گند هایی ک ت این چند سال ب کار خونه زده شده ام. مریدا نیست تا با حرف زدن باهاش آروم تر بشم.

هیچ خبری هم از هری نیست.  شاهم رو از دست دادم. زردی لبخند هاشو ت کابونا گذاشته و اجازه نداد ب ریونا برسه.  شاید جادوگر اصلی هکتور سالزمنه ن من. چطوری انقدر خوب برادرمو اغوا کرده؟

خدایا خودمم دارم دیونه میشم! }

در حالیکه از پله های مرمرین عمارت پایین میرم ژاکلین با صدای بلندی میگه:( خانم کلی نامه دارید. )

روی پاکت ها رو دونه دونه می‌خونه:
( مالیات، سِر خولیو ، مادام اسکاچ و از کابونا.)

با چشم های زیر شده میپرسم:{ تو مگه سواد داری؟}

+( بله جورجیا "مریدا" قبل رفتنش یادم داد.)
خدا بگم چی کارت نکنه مریدا مونر.

دستمو دراز می‌کنم تا نامه هارو ت دستم بزاره. پاکت هارو با دقت برسی میکنم و ورق میزنم. 

بدون اینکه از نامه ها چشم بردارم می‌گم:
{ هر نامه ای از کابونا رسید مستقیما ب خودم تحویل میدی. مفهوم؟} 

+( چشم خانم.)

رو مبل سلطنتی وسط سالن میشینم و پامو رو پام میندازم.
چاقو تیزی رو از رو میز بر میدارم و پاکت و باز می‌کنم.

با خط قشنگی نوشته:(

برای تو بند انگشتی …

I'm drunk in your eyes  مست چشماتم

Without you, I am a silent meadow
بدون تو یه چمنزار خاموشم

I'm going through it anyway
میگذرونم من هرطوری ک بشه

Find me it may be too late tomorrow
منو دریاب ممکنه فردا دیر باشه

من ک بهت فکر نمیکنم ولی وقتی بیرون میری لباس گرم یپوش‌. هوای بهار آدمو گول می‌زنه.

هکتور سالزمن. )

با خشم نامه رو ت دستم مچاله می‌کنم.

-{ هکتور سالزمن لعنتی! باید می‌کشتمت. این نامه فاکی چه مفهومی داره ؟ مگه هری تو کابونا نیست؟ }

.
.
.

+(همون طور ک خواستید مردم الان شما رو ب عنوان دختر خدا می‌شناسند. اینقدر این قضیه دهن ب دهن چرخیده ک بی شک تا حالا ب قصر ملکه هم رسیده.)

با لحن حماسه ای ادامه میده:
( دختری ک شب تولدش ب کلیسا‌ رفت و کسایی که تموم این سال ها بر علیهش ظلم و عداوت ورزیده بودند ب نفرین الهی دچار شدند.)

𝑾𝒉𝒊𝒔𝒑𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒂𝒕𝒉Where stories live. Discover now