7 : هوی شاهزاده احمق ! پس کی قراره از چنگال جادوگر پلید نجاتم بدی ؟

68 10 5
                                    

7_ هوی شاهزاده احمق ! پس کی قراره از چنگال جادوگر پلید نجاتم بدی ؟

سخنان گوهربار نویسنده...

ساهارا عزیزم سلام !

مدت ها بود نمیتونستم چیزی بنویسیم و تو نوشتن قصه مایسا و خوندن دزیره گیر افتاده بودم . زندگی بدون ت خسته کننده بود .
اینو وقتی فهمیدم ، ک دوباره دست ب قلم شدم . و شرو ب نوشتن کردم . دلم میخواست وارد داستان بشم ، رو پلک های مرطوبت بوسه بزنم و موهای ابریشمیتو نوازش کنم . پیشونیمو رو پیشونیت بزارم و بگم دختر چشم سبز قصه من ، درد از ت آدمی معتقد میسازه .
بسه ، تن دادن ب ایمان دیگران . وقتشه قوطه ور در خون و اشک ، امید خودتو بدست بیاری . به خودت ایمان داشته باش.

امید؟ آره امید .کلمه 4 حرفی اشباع شده از کلیشه  .
در تمام قصه ها و شعر های بزرگ ، ازش سروده شده . کلیشه ها ، امید رو تکراری کردن . طعمشو گرفتن و کالبدی خالی از حیات رو ، تحویلمون دادن . هرشب ک با مرور افکارت می‌خوابی یعنی امید . هر صبح ک با مشقت و ناراحتی از خواب پا میشی یعنی امید .
همون لحظه ک دوس داری هوا تیره و ابری باشه ولی آفتاب داره چشماتو از کاسه درمیاره یعنی امید . کلی برنامه ریزی میکنی ، ولی گند میزنی بهش و از خودت دلگیر میشی . حتی اونم امیده ! درک این حرفها ، مثل سرخوردن از سرسره های آبی ت استخره .

فرقی ندارع چقدرررر من برات توضیح بدم و از هیجانش بگم . تا خودت تجربش نکنی ، کافی نیست . پس سارای قلمم ...
اجازه بده درد ، خوردت کنه و ازت آدم جدیدی بسازه . بیخود نیست فولاد در داغ ترین دما ذوب میشه و از جسد مایع شدش ، سخت ترین فلز متولد میشه .

ی جمله معروف از یاس هست ک میگه:" آدم همیشه ت محدودیت ها ستاره میشه "

این زمین خوردن نیست ک شرط نابودی بقای توعه. بلکه بلند شدنه ک وجودتو شایسته " بودن " میکنه .
دوستدار ت نویسنده ات شیکی بلک ^_^

پ.ن: نویسنده قراره دهن شخصیت رو مورد عنایت قرار بده ایزی ایزی تامام تامام. (;

آها راستی اگر از این به بعد وسط چپتر موزیک دیدن ینی از اینجا باید پلی بشه.

ووت و کامنت یادتون نره.

━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
گریه ؟ دیگه اشکی برام نمونده که بباره. فریاد ؟ گلوم میسوزه از جیغ های بی پاسخ . به در لگد زدن ، فحش دادن ، تهدید ، التماس ... همشو امتحان کردم . کاملا بی فایده است.

انگار تو ی چاه عمیق ، گیر افتادم . کلمه چاره ای ندارم تو ذهنم پر رنگ تر از همیشه است .

کف سنگی زمین یخ زده . انقدر سرد که میترسم ، پوستم باهاش تماس مستقیم داشته باشه ، فکم میلرزه ، نمیدونم از استرسه یا سرما . موهای سرم بهم ریخته و کثیفه . پاهامو لباسام ، گلی و خیسن .

𝑾𝒉𝒊𝒔𝒑𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒂𝒕𝒉Donde viven las historias. Descúbrelo ahora