21_ به تخم مرغ ها دست نزن.
ووت و کامنت یادتون نره.
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
وقتی دارم ب گل هام آب میدم از داخل گلدون ها ی صدای شر شر مثل برخورد قطره های بارون ب شیشه تولید میشه. انگاری ی آبشار کوچولو اون توعه.
گل قاشقی بعد از آب دادن بویی شبیه ب چمن های بارون خورده میده. روی برگ های پهن کروتن قطرات زیر و شفاف آب مثل کریستال نشستن.
+{چرا دیشب حال هکتور خوب نبود؟}
متفکر ب گلهام خیره میشم. شاید انتظار دارم بهم جواب بدن.سر انگشت هام برگ های لطیف گل قاشقی رو لمس میکنند و حسی شبیه قلقلک بهم دست میده.
+{ وقتی بیدار شد ازش بپرسم؟ یعنی ناراحت میشه؟}
-( صبح بخیر!)
با لبخند رومو از پنجره میگرم و میگم:{صبح بخیر خوابآلو}
ی حوله سفید رو سرشه و داره موهای نم دارش رو خشک میکنه.-(الیزا خونه نیست؟)
+{ نه ، گفت رفته ب خواهر مریضش سر بزنه. شاید تا شب برگرده. صبحونه امروز هارولد پزه. با تخممرغ چطوری؟}
-(خوبه.)
چند لحظه بعد من نیمرو ها هری پز رو ب همراه نون روی میز گذاشتم و رو به روی پسر چشم عسلی نشستم.
نور ملایم خورشید روی پوست گندمیش زیبا تر شده. چقدر مژگانش پر پشت و بلندن. چطور تاحالا متوجه این موضوع نشدم؟
فکرمو ب زبون میارم:{ چه مژه های قشنگی داری.}
با چشم های گرد شده نگاهم میکنه و دست از جویدن تخم مرغ میکشه.
-( تاحالا کسی بهم نگفته بود.)
.
.
.بعد صبحانه من ظرف های کثیف رو جمع میکنم و اون از خونه بیرون میزنه.
امروز ب این نتیجه رسیدم شستن ظرف ها، طی کشیدن کل خونه ، گردگیری ، تمیز کردم برگ ب برگ گلهام، آب دادن ب آفتاب گردون ها و از نو خوندن دو فصل اول کتاب گیاه شانسی اصلا وقت گیر نیست! چون الان سر ظهره و من دارم از بیکاری تلف میشم.
شاید باید ناهار بپزم؟ ولی خاله لیزا و ناهارمون رو از قبل درست کرده. شامم ک خدا بزرگه.
خودمو روی مبل راحتی کش میارم و بیشتر لش میکنم.
+{ خدایااااا دارم از بی کاری میمیرمممم گناه من چیه¹؟}
1_ " آهنگ گناه تو خوشگله رو پلی کنید."
خاطره کیک فنجونی ت مغزم برق میزنه. طوری با شتاب از مبل بلند میشم ک با کمر روی کف زمین فرود میام. باسن دردناکم رو میمالم و دوان دوان ب طرف آشپز خونه رَهنما میشم.