42_از شراب روشن تر و از سرخ تیره تر.
ووت و کامنت یادتون نره.
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
-(اصلا تو کی هستی؟ چ نسبتی با سارا داری؟ از کجا این همه اطلاعات داری؟)
+{ من هری استونم. برادرش.}
-( ولی من فکر میکردم مادرم تک فرزنده. هیچوقت تو رو ندیدم.)
+{ من دور تر از اونم ک تو منو دیده باشی.}
-( این حجم از اطلاعات داره مغز منو منفجر میکنه. حرف هات منو میترسونه. زود باش هری باید بهم بگی کجایی؟ اگر این طور که میگی باشه جون همه کسایی ک دوسشون دارم تو خطره. من حتی نمیدونم باید چ غلطی کنم. قول میدم زیر 12 ساعت ی هواپیما جور کنم و بیام پیشت.)
با تعجب از دختر منو بلند رو به روم میپرسم:{ هواپیما؟}
-( آره هواپیما. نکنه فوبیا سقوط داری؟)
+{ نه آریا من خیلی دور تر از اینم ک بهت برسم. من هرچی راجب سارا میدونستم رو بهت گفتم. اینکه چطوری پدرمون مرد و نامادری اش قصد جون اونم کرده بود. باید به آچا اعتماد کنی. زبونش خیلی تنده و بد اخلاقه ولی تتها کیسیه ک هواتونو داره.}
-( چطور باید بشناسمش؟ )
+{ نیازی نداری. اون خوب بلده خودشون معرفی کنه. ولی محض احتیاط بهش یه نشونه میدم ک ب دستت برسونه. باید برم. هکتور صدام میکنه. احتمالا فکر میکنه مردم.}
-( ی لحظه صبر کن. آچا ب منم جادو یاد میده؟ )
+{ فکر نکنم.}
ب یک باره دنیا رو به روم تو تاریکی نابود میشه.
عسلی های اشکی هکتور اولین چیزیه که میبینم. پلک میزنم و بدون تردید تنم رو ب آغوش میکشه. دم گوشش زمزمه میکنم:{ چه اتفاقی افتاد عزیزم؟}
صداش میلرزه و گرفته است:
( قلبت نمیزد، نفس نمیکشیدی. پوستت مثل عروسک های مومی سرد و رنگ پریده شده بود. فکر کردم مردی.)آروم تر نجوا میکنم:{ باید به آچا بگم. داره خطر ساز میشه.}
.
.
.کفش های پاشنه بلند زن مو قرمز روی پله های قطار میشینه. بعد از پیاده شدن خودش دونه دونه دوقلو هارو با حوصله پیاده میکنه.
منو هکتور بهشون نزدیک میشیم و با لبخند زن رو در آغوش میکشم.
+{ خوشحالم ک میبیمت لوسی. دلم برات تنگ شده بود.}
لب های آغشته ب رژ جگری رنگش رو لپ من میشینه. با مهربانی میگه:
( من هم همینطور هری.)
سپس سراغ هکتور میره.روی زانو میشینم تا هم قد دو قلو هایی ک هیچ شباهتی بهم ندارند بشم.
+{ روزتون بخیر خانومای خوشگل.}
دخترهای کوچولو کیوت یکیشون موی قرمز و اون یکی مو های طلایی داره. دست هاشونو دور گردنم حلقه میکنند.