19_ کافه آنتیک
بوک 1# تو عشق شد؟ پشماااام _ اسکرین شات گرفتم 🤠
ووت و کامنت یادتون نره توفه ها .
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
"با صدای سِر استایلز رستگار شوید"
در قهوه ای رنگ کافه رو هل میدم. صدای زنگوله جلو در ، توجه زن مو گوجه ای رو جلب میکنه.
با خوشرویی میگه:( خوش اومدین خانم میز رزو کردید یا...)
بی حوصله حرفشو قطع میکنم:{ نه رزو نکردم منتظر کسی ام. وقتی اومد سفارش میدم. }
میز کنار دیوار شیشه ای کافه رو برای نشستن انتخاب میکنم. فضای دنج و راحتی داره. عطر قهوه و شکلات فضا رو معطر کرده.
دستمو زیر سرم میزارم ب منظره شیشه خیره میشم. مردم زیر هوای ابری شهر با عجله خیابان رو طی می کنند. بعضی ها با لباس هایی اشرافی و نگاه های غرور آمیز سوار بر کالسکه اند. گروهی از مردم هم با لباس هایی معمولی و لبخند هایی ب زردی خورشید قدم میزنند.
ترکیب عطر پیپ با بوی شکلات تو فضا میپیچد. کی اومد؟ حتی متوجه نشدم.
لبهاش ب حرکت در میان:( طوری با عجله زندگی میکنند هر کی ندونه فکر میکنه قراره تا آخرین روز جهان زنده باشند. چشم بهم میزنند میبینند روزایی ک مارک بد روش میزاشتن جزو بهترین زندگیشون بوده. حتی نمیدانند واقعا چی میخوان. زندگیشون شده دویدن و دویدن.)
مزه حرفاش تلخ و عجیبن. مثل کسی ک تجربه کرده ، بوی درد میده.
مکالمه رو شرع میکنم:{ تا حالا کسی بهت گفته زیاد پیپ میکشی؟}
نگاه مشکیش روی قطرات شفاف روی شیشه است.
کام میگیره و با صدای آرومی جواب میده:( اوهوم ؛ زنی ک دوستش داشتم همیشه بهم گیر میداد و سرم غر میزد. منم بهش قول دادم ک دیگه پیپ نکشم.)
+{ مگه بهش قول ندادی؟ پس چرا دوباره پیپ میکشی؟}
نگاه سنگین اش رو من میوفته:(چون اون دیگه اینجا نیست.)
کوتاه میگم:{ متاسفم.}
شونه بالا میندازه و میگه:(متاسفم نباش. تاسف تو فرقی ب حالم نداره.)
سکوت طولانی ، بینمون فاصله میندازه. شاید داره ب نجوای خنک کننده بارون گوش میده. دست ت کیفم میبرم و پاکت رو از توش در میارم. رو میز چوبی سمتش هل میدم.
+{ قاعده غافل گیری.}
پیپ رو روی میز میزاره و پاکت رو میخونه. نمیدونم چرا با دیدن اسم روش چشماش برق میزنه. سر پاکت رو من قبلا باز کردم و میدونم توش چیه.