22_ دختر پشت نقاب.
عامم خوب بلآخره طلسم آپ نکردن من شکسته شد. مرسی از اونایی که ووت میدن و کامت میزارن. تو مدتی ک بوک متوقف شده بود نویسنده مسئولیت پذیر سرسختانه داشت داستانو به سر میرسوند. الان فول پارتم و احساس بهتری دارم.
امروز روز تولدمه ولی گاهی وقتا آرزو میکنم ای کاش هیچوقت به دنیا نمی اومدم.
بخونید و لذت ببرید.━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
-(ساهارا فاکینگ الگرا از اون کون بی خاصیتت بیشتر کار بکش من تا ابد وقت ندارم بهت آموزش بدم. این فقط مبادله انرژی سادست.)
با چشم های درشت ، ب زن چشم و ابرو مشکی عصبانی نگاه میکنم.
اون آدم نسبتاً سرد و صبور حالا تبدیل ب موجودی خیلی عصبانی و بد دهن شده. محض رضای فاک چطور تونستم اون قیافه سرد و مغرور رو تبدیل ب همچین کوه آتشفشانی کنم؟
+{ این لعنتی خیلی سخته! دارم از سردرد ب گا میرم آچا میفهمی؟ الان پنج ساعت تمومه ازم میخای ی کار بی ثمر رو انجام بدم.} میتونم زیر نگاه آغشته ب خشمش آب بشم.
-(کامان این ساده ترین حرکت توی تهذیب گری هست. چطور میتونی انقدر بی خاصیت باشی؟)
سرشو بین دست هاش میگیره و با حرص فشار میده.
از رو تختم بلند میشه و میاد جلوم روی زمین میشینه.-( وقتشه بهت نشون بدم جادو واقعی چیه.)
دستبند مار شکل ت دستش جرقه های بنفش میزنه. قیافش با اون پوزخند زهر دار ترسناک تر میشه. دستاشو بهم میکوبه و از بین دو دستش جسم سیاه رنگ نوک تیز شبیه چوب بیرون میاد.
جسم سیاه نوک تیز رو بین دست هاش میچرخونه و شرارت آمیز بهم نگاه میکنه.
+{ این... این دیگه چ کوفتیه؟ چوبه؟}
-( ن احمق جون. این خیلی از چوب محکم تره.)
جسم نوک تیز رو درست مقابل قفسه سینم میگیره و کمی فشار میده.
-( بهت سی ثانیه فرصت میدم اون نیرو فاکیتو نشون بدی وگرنه سینت رو جر میدم.)
آب دهنم رو صدا دار قورت میدم:{ ت ک واقعا نمی خوای منو بکشی؟}
-( این حرف خوبی ب ی قاتل نیست ساهارا الگرا. سی ثانیت از همین الان شروع شد.)
اون ی قاتل باستانیه. پس حتما منو میکشه.چشمامو رو هم فشار میدم تمرکز میکنم.
-(یک)نفس عمیق میکشم و جسم نوک سیاه بیشتر ب سینم فشار میاره.
-(دو)اینهمه برا زنده موندن تلاش کردم نمیزارم ب همین سادگی داستان زندگیم تموم بشه.
-(سه)نیرو و انرژی ؛ فقط باید رو جذبش کنم.
-(چهار)زود باش سارا آلن.
-(پنج)