10 : قربانی های دیونیسوس¹.

44 9 6
                                    

ᶳʰᶤᵏᶤ ᵇˡᴬᶜᵏ:
10_ قربانی های دیونیسوس¹.

1_ در اینجا ب عنوان ایزد شهوت یاد شده .

ووت و کامنت یادتون نره.

━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
برا اولین بار شانس در خونمو میزنه و اون همه آدم کور و کچل متوجه ی چاله گنده وسط حیاط نمیشن .

خورشید مثل زرده تخم مرغ صبحانه ام تصمیم ب  محو شدن از آسمون میگیره .

با خیال راحت ب اوتاقم بر میگردم . نگاه متعجب چند تا از خدمه رو روی لباس های کثیفم  حسم میکنم .

از پنجره رو به حیاط عمارت ، میبینم  زن چاق ک *میا* معرفی شده بود هنوز تو حیاط عمارت همراه ایزابل خوشو بش می‌کنه .

از این میزان حرافی زنهای بزرگتر از خودم ب وجد میام . این‌ها تا از زیر و بم همدیگه خبر دار نشن دست از پر حرفی هاشون نمیکشن .

از خودم میپرسم:{ ینی منم قراره انقدر وراج و رو اعصاب بشم؟} 

از تصور چنین چیزی سرمو با انزجار تکون میدم :{ وحشتناکه .}

لب بیچارمو انقد با دندون جویدم ک پاره شده و خون اومده . جواب  کلی سوالاتم زیر این عمارت داره خاک میخوره .

شیر آب گرم رو باز می‌کنم و منتظر پر شدنش میشم.

فردا باید برم  سراغشون . اون راه های مخفی ؛ من ب تک تکشون احتیاج دارم . میتونن کمک خوبی برای نقشه هام  باشن .

احتمالا ب میز گرد سالزمن ها هم راه دارن پس راحت میتونم استراق سمع کنم نه ؟ شاید در مواقع عادی بخاطر این کار خودمو سرزنش کنم اما الان پای جونم وسطه و بقا تنها چیزیه ک برام ارزشمنده .

لباس های گلی و کثیفو از تنم می‌کنم . پاهامو داخل وان آب گرم فرو میبرم. سپس خودمو ب دست آب میسپارم .سرمو ب وان تکیه میدم و نفس های عمیق میکشم .

اون دختره جورجیا ، اگر کورم باشم میفهمم این وسط ی چیزی میلنگه .

حتی راه رفتن اون دختر هم در سطح یه کلفت ساده نیست . قدم هاش مثل گربه بی صدان . دایره لغاتش یک خطم شباهتی ب باقی خدمت کار ها نداره  . باید بدونم سواد داره یا ن چون امکان سواد و آموزش تنها برای اشراف زاده ها و خانوادهای نسبتاً در رفاه امکان پذیره .

 سوالات و افکار پی در پی دارن مغزمو سوراخ میکنند .

خسته و کلافه سرمو درون آب فرو میبرم . حباب ها از دهان و دماغم خارج میشن. این زیر با بیرون فرق میکنه. انگار زمان متوقف شده.

چقدر دلم برای بابا و مامان تنگ شده . ینی تا الان هارولد چقدر بزرگ شده ؟ قدش به شونه های من میرسه؟

شانس اینو داشتم ک خانواده داشته باشم. اما شانس ستاره کم سویی بین دریای سیاهه. همینقدر نایاب و ارزشمند. اصلا واسه همین بهش میگن شانس. و من اونو از دست دادم.

𝑾𝒉𝒊𝒔𝒑𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒂𝒕𝒉Место, где живут истории. Откройте их для себя